كمتر ايرانى يا فارسى زبان از ميان برادران هم فرهنگ و هم دين ما تاجيكى ها و افغان ها هست كه اين دو كتاب يگانه را كه شاهكار امام محمد غزالى طوسى است (450-505 ق) نشناسد، و از اين ميان كيميا را كه به فارسى است نخوانده باشد. احياءالعلوم به عربى است، و نثر عربى آن، مانند نثر فارسى كيميا در كمال شيوايى است. حجم احياء در حدود دو برابر كيميا است.
هنوز چنانكه بايد و شايد روشن نشده است كه كدام يك از نظر زمان نگارش بر آن ديگرى مقدم است، اما نكته و اشارهاى در پايان مقدمه كيمياآمده است كه بيشتر حاكى از اين است كه احياءالعلوم الدين اول نوشته شده است :
...
/>«و اما اندر اين كتاب، جمله اين چهار عنوان ]= ركن، ربع[ و چهل اصل شرح كنيم از بهر پارسى گويان، و قلم نگاه داريم از عبارات بلند و مغلق و معانى باريك و دشوار؛ تا فهم عوام آن را دريابد؛ چه اگر كسى را رغبت به تحقيقى و تدقيقى باشد وراى اين، بايد كه آن از كتب تازى طلب كند، چون كتاب احياءالعلوم الدين و كتاب جواهرالقرآن و تصانيف ديگر، كه در اين معنى به تازى كرده آمده است ]يعنى پيشتر نوشته شده است[ كه مقصود اين كتاب عوام خلقند كه اين معنى به پارسى التماس كردند، و سخن ازحد فهم ايشان در نتوان گذاشت.
ايزد سبحانه و تعالى نيّت ايشان در التماس ]پيشنهاد و در خواست[ و نيت ما را دراجابت پاك گرداند و توفيق ارزانى دارد كه از شوايب ريا و كدورات تكلف خالص گرداند. و توفيق ارزانى دارد تا آنچه به زبان گفته آيد، به معاملت وفا كرده شود، كه گفتار بى كردار ضايع بُوَد، و فرمودن بىورزيدنْ سبب وبال آخرت بُوَد. انَّهُ ولىُّ الاِجابة» (متن حاضر، ص 17).
مراد غزالى از «عوام»، عوام به معناى امروزين آن نيست كه به بيسوادانِ كتاب نخوان اطلاق مىگردد. بلكه مرادش همگان – غير از علماى اعلام و اهل ادبيت و عربيت- است، يعنى اكثريت كتابخوانان.
اينكه مىگويد «اين معنى به پارسى التماس كردند»، حاكى از اين است كه اصل عربى وجود داشته و اعتبار و اشتهارى هم كسب كرده بوده، اما براى قاطبه كتابخوانان فارسى زبان و عربىندان دشوار بوده است. لذا از غزالى درخواست جدى كردند كه آن متن اصلى عربى را شخص آبه فارسى در آورد. و اينكه خواستاران تحقيق و تدقيق بيشتر را به احياء و جواهرالقرآن «كه در اين معنى به تازى كرده آمده است» ارجاع مىدهد به روشنى حاكى از تقدم آنها بر كيمياست.
با توجه به اين اشاره ها در همين مقدار منقول، روشن مىگردد كه ابتدا احياء را نوشته بوده، و بعد براى تتميم فايده، آن را با پيرايش و كاهش، و اسقاط اضافات، به صورت كيمياى سعادت در آورده است.
كيميا در ايران، و احياء هم در ايران و هم سراسر جهان اسلام، از همان آغاز و اوان نگارش و نسخه نويسى از آنها، مقبول طبع مردم صاحب نظر واقع شده بوده است. حافظ دوبار به نام كيميا، البته با تلميح و تلويح و ايهام اشاره دارد :
بياموزمت كيمياى سعادت ز همصحبت بد، جدايى جدايى
دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم كه كيمياى سعادت رفيق بود رفيق