مثلاینکه اولین بارش بود پا به منطقه عملیاتی میگذاشت. از آن آدمهایی بود که فکر میکرد مأمور شده است که انسانهای گناهکار، بهخصوص عراقیهای فریبخورده را به راه راست هدایت کرده، کلید بهشت را دستشان بدهد. شده بود مسئول تبلیغات گردان.
دیگر از دستش ذله شده بودیم. وقت و بیوقت بلندگوهای خط اول را به کار میانداخت و صدای نوحه و مارش عملیات تو آسمان پخش میشد و عراقیها مگسی میشدند و هر چی مهمات داشتند سر مای بدبخت خالی میکردند. از رو هم نمیرفت. تا اینکه انگار طرف مقابل، یعنی عراقیها هم دست به مقابلهبهمثل
...
زدند و آنها هم بلندگو آوردند و نمایش تکمیل شد. مسئول تبلیغات برای اینکه روی آنها را کم کند، نوار «کربلا، کربلا، ما داریم میآییم» را گذاشت. لحظهای بعد صدای نعره خری از بلندگوی عراقیها پخش شد که: «آمدی، آمدی، خوشآمدی جانم به قربان شما. قدمت روی چشام. صفا آوردی تو برام!» تمام بچهها از خنده ریسه رفتند و مسئول تبلیغات رویش را کم کرد و کاسه کوزهاش را جمع کرد و رفت.دیگر با جکوجانورهای اطراف همچون موش و عقرب و رطیل سلام و علیک پیداکرده بودیم! آخرسر یکی از بچهها قاطی کرد و جدی شوخی بیسیم را روشن کرد و نعره زد: د لامصبها اقلکم به ما بگویید ببینیم واسه کدام دولت میجنگیم. نکنه رژیم عوضشده و ما بیخبریم! همه از خنده ریسه رفتیم. این بدوبیراهها کارساز شد و چند روز بعد عدهای آمدند و جایشان را با ما عوض کردند. از آنها پرسیدیم و فهمیدیم که هنوز جمهوری اسلامی سرکار است.