بنر بالای صفحه
پتش خوآرگر 3
پتش خوآرگر 3

فروش ویژه

کتاب پتش خوآرگر 3

معرفی کتاب پتش خوآرگر 3

(2)
کتاب پتش خوآرگر 3:بر بنیادهای هستی (رمان نوجوان194)، اثر آرمان آرین ، با ترجمه مترجم محبوبه نجف خانی ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول در سال 1397 توسط انتشارات افق ، به چاپ رسیده است. این محصول به تیراژ 2,000 جلد، در قطع و اندازه‌ی رقعی، در سایت ایده بوک قرار دارد. دانلود pdf و ارسال رایگان
موجود
قیمت ایده بوک: 180,000 29%

127,800

180,000 29% 127,800

محصولات مرتبط

(6)
24%
(4)
29%
فروش ویژه
(6)
29%
فروش ویژه
(5)
29%
فروش ویژه
(5)
29%
فروش ویژه
(2)
26%
فروش ویژه
(2)
1%
(2)
29%
فروش ویژه
(4)
29%
فروش ویژه
(4)
قیمت قبل

فهرست

تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایده‌بوک

  • سه سر سه پوزه ی شش چشم
  • اوروساري شانزدهم
  • سنگ جبوک
  • بنیان های شناسایی
  • رس پیکر
  • ويامبورها
  • بلورکوه
  • آرامش
  • نئزه
  • خائن
  • دیوار
  • نقشی بر سنگی
  • دریچه
  • یکتایی
  • هیلای دری
  • بادار چالکی
  • گوشه ای از بهشت
  • یک بار برای همیشه
  • شگفتی؛ رهایی
  • کجاوه نشین
  • دروازه ای به سوی دوزخ
  • آمل
  • آرزو - شمنه
  • بشكوچ
  • کشتی بان کاردان
  • جاودانگان بربام

مشخصات محصول

نویسنده: آرمان آرین ویرایش: -
مترجم: مترجم محبوبه نجف خانی تعداد صفحات: 464
انتشارات: افق وزن: 438
شابک: 9786003532908 تیراژ: 2000
اندازه (قطع) : رقعی سال انتشار 1397
نوع جلد : شمیز

چکیده

تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایده‌بوک

چکیده

«هیلاری دَری»، دختر شاه پریان، بدون اجازه پدرش با شاهزاده هفت کشور، پَتَش‌خوارگر، ازدواج می‌کند. برادر هیلاری شبانه به خانه آن‌ها می‌رود و خواهرش را می‌دزد و به سرزمین پریان می‌برد. پتش‌خوارگر به دنبال همسرش به آن سرزمین می‌رود و برای اینکه همسرش را به خانه بازگرداند، به خواسته‌های شاه پریان تن در می‌دهد.

گوشه ای از کتاب

تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایده‌بوک

گوشه ای از کتاب

سه سرشه پوزه ی شش چشم
غوغایی از برهم خوردن با هزاران خفاش کوچک و صدها ابرخفاش به پا خاست و سرتاسر آن دالانهای خاموش و مرموز را که به تالار خواب اژدهایان می رسید در برگرفت. با این صدا، آن دو اژدهای کوچک و تنها، از وحشت به خود آمدند و کوشیدند جایی برای نهان شدن بیابند. دقایقی پیش تر، مادر اژدها با شتابی هولناک از جا برخاسته و به سوی سیاهچال شتافته بود و در پی او ارثن که عروسش در قفس بود و برادر و خواهر کوچ خویش را تنها گذاشته بود.
. اینک اما به ناگهان، فوجی از خفاشان در هجومی هماهنگ، از دالانهای مترو انتهای غار برخاسته بودند و همه جا بال می زدند و جیرجیر ... می کردند. اژدهاک ریز جثه با حیرت به چشم های خونبار و دندان های تیز و براق شان نگریست و تریش اژدهای کوچک در پس او مخفی شد. خفاش ها اما تا آن حد که همه ی سقف و دیوارهای تالار را بپوشانند، به تالار اژدهایان سرازیر شدند و بعد بی هیچ حرکتی همان جا نشستند و چشم انتظار فرمانی نامعلوم ماندند... آنگاه صدای فش و فشی مرگبار از سوراخی تاریک و ناپیدا برآمد و افزون شد تا آن مایر سفید و ستبر سایه ی بلند خویش را در تابش یک روشنایی سرخ به آنجا کشاند. جثه اش ده برابر ماران بزرگ زمین بود و نیروی همه ی مهیب دیوان در چشمان او زبانه میکشید. با شتابی ماروش می خزید و زبان به هر سو می چرخاند، گویی آمادهی گزیدن هر جنبنده ای بود که بخواهد او را ان خویش باز دارد...
سرانجام از سر صخره ای سرازیر شد و با دیدن آن دو بچه اژدهای رها شده نوایی آرام بخش سر داد. بچه ها در سکوت لرزیدند و تماشایش کردند تا او به آوای اطمینان بخش یک پدر دلسوز سخن آغاز کرد: مادرتان رفته است بچه ها! او رفته پیش پدرتان و دیگر هرگز برنمی گردد...
اژدها سه سر با اینکه کوچک ترین فرد خاندانش بود با جسارت پرسید: «تو دیگر که ای ؟!» و تریش کوچک نیز با بغضی در گلو پرسید: کجا رفت بی ما؟! آرثن کجا...؟
مار سفید با شفقتی ساختگی برگرد سکوی آن ها پیچید و زمزمه کرد: «من عموی شما هستم، نمی بینید چه زود خودم را به تان رساندم؟ آمده ام که نگذارم برادرزاده های عزیزم اینجا تنها بمانند و از دست بروند...
صدایش را پایین آورد و ادامه داد: دشمنان ما هنوز توی این غارند و به زودی سراغ شما هم می آیند... ولی هنوز زمان نبرد شما نرسیده است!»
سر بر انبوه خفاشان آویزان بر دیواره ها چرخاند و ادامه داد: «از این جوجه های سیاه هم نترسید، بخشی از سپاهیان عموی قدرتمند شما هستند که برای محافظت از شما و گنج هایتان به اینجا آمده اند!»
اژدهاک با خشمی که در هر سه گلوی کوچکش دویده بود، دود و شعله ای اندک برآورد و با هر سه دهان خویش فریاد کشید: «اما من فرار نمیکنم! می مانم و با کسی که مادر و برادرم را بزند، میجنگم تا...»
مار سفید با نهیبی ناگهانی در چشمان خیره اش، به سوی آن دو اژدهای
می خواهی ببینی چه بر سر برادر و مادرت آمده؟ آنوقت شاید به جای بلبل زبانی برای عموی دلسوزت، کمی قدرشناس تر حرف بزنی!»
تریش از هجوم آن مار مهیب وحشت کرد ولی اژدهاک با جسارتی ورای سن و سالش در برابر او سینه سپر کرد و پس نکشیده و پاسخ داد: «اگر راست میگویی نشان مان بده!»
خزنده ی سفید بیدرنگ پیش رفت و پشت فلس دار و بزرگش را طوری به سوی آن دو بچه اژدها گرفت که بر او سوار شوند و زمزمه کرد: «اطاعت عالیجناب کوچک! منتها به شرط اینکه بعد از آن، بی سروصدا با عموی تان به جای امنی بیایید...»
مکثی کرد و سپس فش و فش کنان ادامه داد: «روزی خواهد رسید که انتقام مادر و برادرتان را از آدمیزادگان پلید و پریان بدذات خواهید گرفت، روزی که با هم نسل آنها را از روی زمین ور می اندازیم ... ولی تا آن روز باید صبر کنید و هر دو با نقشه ی تازهی عموجان جلو بروید!»
اژدهاک بی تردید سوار شد و پس از او زیر نگاه سنگین خاشان ، تریش کوچک بر کمرگاه ستبر و لغزان عمویش نشست. آن گاه با یک اشارتی مار، موج عظیمی از خفاش ها از سر تالار برخاست و با جیرجیری کرکننده، پیشاپیش ارباب شان در میان دالانهای گنج خانه تقسیم شد. ازتائس تا نیز به راه افتاد و اژدهایان کوچک چنگال های شان را بر فلسهای لیزوسرد او فرو بردند تا خود را در آن خزیدن پرشتاب، بر پشت او نگاه دارند.
و تریش اژدها دید که چگونه هر یک از آن موش پرندگان سیاه تکه ای از گنج گرانبهای مادرشان را با پا و دهان خویش برداشته اند و به درون دالان های تاریک و ناشناخته ی ته غار می پزند. مار بزرگ پیش از آنکه شکی به دل آنها بیفتد، زمزمه کرد: «این بخشی از گنج های خاندان من و شماست که آن را برای نبرد بزرگ مان نگاه خواهم داشت، برای روزی که بزرگ شوید و دلتان بخواهد لای شان بغلتید و کیف کنید...»

نویسنده

مختصری درباره نویسنده

آرمان آرین

آرمان آرین

در حال حاضر مطلبی درباره آرمان آرین نویسنده پتش خوآرگر 3 در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه «ارتباط با ما» درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه «ارتباط با ما» ارسال نمایید.


مترجم

مختصری درباره مترجم

مترجم محبوبه نجف خانی

در حال حاضر مطلبی درباره مترجم محبوبه نجف خانی مترجم کتاب پتش خوآرگر 3 در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه «ارتباط با ما» درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه «ارتباط با ما» ارسال نمایید.

مترجم محبوبه نجف خانی

دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

کد امنیتی ثبت نظر

با ثبت دیدگاه، موافقت خود را با قوانین انتشار دیدگاه در ایده بوک اعلام می‌کنم.

پرسش خود را درباره این محصول ثبت کنید