اشتراک گذاری
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
وضعیت: موجود | سال انتشار: 1399 |
امتیاز:
|
تیراژ: 2000 |
نویسنده: آنتوان دوسنت اگزوپری | ویرایش: 59 |
مترجم: احمد شاملو | تعداد صفحات: |
انتشارات: نگاه | وزن: 111 |
شابک: 9789643510138 |
کتاب شازده کوچولو، اثر آنتوان دوسنت اگزوپری، با ترجمه احمد شاملو ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این کتاب در سال 1399 توسط انتشارات نگاه، به چاپ رسیده است. و ویرایش پنجاهنهم این کتاب به تیراژ 2,000 جلد، در سایت ایده بوک قرار دارد.
شازده کوچولو، شعری است منثور و نثری است شاعرانه که پر از یک دنیا لطف و معنی است. شازده کوچولو، رؤیایی است راستین که در درون آدمی ریشه دوانده. شازده کوچولو، آنقدر که رؤیایی میماند همان اندازه نیز آرزوها و آرمانهایش واقعی و لمس کردنی است و در کالبدی کوچک تمام پاکیها، زیباییها، حقیقتها و احساسهای راستین را در خود دارد و از دروغها، تظاهرها، فرومایگیها و نابخردیهای بهظاهر خردمندانه به دور است. سخنان شازده کوچولو، پرندههای سپیدی هستند که به هر سو میپرند و حقیقت و راستی را به آنهایی که شیفته زیباییهای دروناند، هدیه میکنند و با صدای شازده کوچولو میخوانند: «آنچه اصل است، از دیده پنهان است.»
«اگر به آدمبزرگها بگویید یکخانهی قشنگ دیدم از آجر قرمز که جلو پنجرههاش غرق شمعدانى و بامش پر از کبوتر بود، محال است بتوانند مجسمش کنند. باید حتماً بهشان گفت یکخانهی صد میلیون تومنى دیدم تا صداشان بلند بشود که: واى چه قشنگ! یا مثلا اگر بهشان بگویید: «دلیل وجود شهریار کوچولو اینکه تودلبرو بود و مىخندید و دلش یک بره مىخواست و بره خواستن، خودش بهترین دلیل وجود داشتن هرکسی است.» شانه بالا مىاندازند و باتان مثل بچهها رفتار مىکنند! اما اگر بهشان بگویید: «سیارهاى که ازش آمده بود اخترک ب612 است.» بىمعطلى قبول مىکنند و دیگر هزار جور چیز ازتان نمىپرسند. این جورىاند دیگر. نباید ازشان دلخور شد. بچهها باید نسبت به آدمبزرگها گذشت داشته باشند. «شازده کوچولو» شاهکار آنتوان دو سنت اگزوپری است.
آخ، شازده کوچولو! اینجوری بود که من کمکمک از زندگی محدود و دلگیر تو سر درآوردم. تا مدتها تنها سرگرمی تو تماشای زیبایی غروب آفتاب بوده. به این نکتهی تازه صبح روز چهارم بود که پی بردم؛ یعنی وقتیکه به من میگفتی: من غروب آفتاب را خیلی دوست دارم. برویم فرورفتن آفتاب را تماشا کنیم … هوم، حالا حالاها باید صبر کنی … واسه چی صبر کنم؟ صبر کنی که آفتاب غروب کند. اول سخت حیرت کردی بعد از خودت خنده ات گرفت و برگشتی به من گفتی : همهاش خیال میکنم تو اخترک خودمم! راستش موقعی که تو آمریکا ظهر باشد همه میدانند تو فرانسه تازه آفتاب دارد غروب میکند. کافی است آدم بتواند در یک دقیقه خودش را برساند به فرانسه تا بتواند غروب آفتاب را تماشا کند. متأسفانه فرانسه کجا اینجا کجا! در بخشی دیگر میخوانیم: بعد از مدتها راه رفتن از میان ریگها و صخرهها و برفها به جادهای برخورد. و هر جادهای یکراست میرود سراغ آدمها. گفت : سلام. مخاطبش گلستان پرگلی بود. گلها گفتند : سلام. شازده کوچولو رفت تو بحرشان. همهشان عین گل خودش بودند. حیرتزده پرسید: شماها کی هستید؟ گفتند : ما گل سرخیم. آهی کشید و سخت احساس شوربختی کرد. گلش به او گفته بود که از نوع او تو تمام عالم فقط همان یکی هست و حالا پنج هزارتا گل، همه مثل هم، فقط تو یک گلستان! فکر کرد: « اگر گل من این را میدید بدجوری از رو میرفت. پشت سر هم بنا میکرد سرفه کردن و، برای اینکه از هو شدن فرار کند خودش را به مردن میزد و من هم مجبور میشدم وانمود کنم به پرستارش، وگرنه برای سرشکسته کردن من هم شده بود راستی راستی میمرد … » و باز تو دلش گفت : مرا باش که فقط با یک گل خودم را دولتمند عالم خیال میکردم درصورتیکه آنچه دارم فقط یک گل معمولی است….
داستان کتاب شازده کوچولو در ایران ترجمههای متعددی دارد که پرفروشترین آن مربوط به احمد شاملو است. عباس جوانمرد، کارگردان، نویسنده و محقق پرکار حوزه تئاتر نیز در اوایل دهه 40 با اقتباس از این کتاب ، نمایشنامهای نوشت که در سال 1342 به روی صحنه رفت. نمایش شازده کوچولو با کارگردانی مهدی قلعه نیز در سال 1394 به نمایش درآمده است. همچنین زمینه اصلی داستان سریال کارتونی ژاپنی با عنوان مسافر کوچولو ، که در دهه 60 از تلویزیون ایران پخش میشد از کتاب شازده کوچولو گرفتهشده است.
|
گردآوری و نگارش: گروه تامین محتوای سایت ایده بوک