گوشه ای از کتاب
گستره مصداق را بسط بده
با این ترفند، قضیهی خصمتان را از حدود طبیعیاش فراتر میبرید، برایش تا حد امکان دلالتی عام و معنایی گسترده قائل میشوید، تا دربارهاش اغراق کنید و از طرف دیگر، تا جایی که میتوانید برای قضیه خودتان معنایی محدود و حدودی بسته قائل میشوید، زیرا هرچه گزارهها عامتر باشد، ایرادات بیشتری میتوان به آن وارد کرد.
دفاع منوط است به بیان صحیح نکته یا مسئله اصلی مورد بحث.
مثال ۱: من میگویم که انگلیسیها در هنر نمایش سرآمد بودند. خصم میکوشد تا مثال نقضی بیاورد و در پاسخ میگوید که این واقعیتی مسلم است که انگلیسیها در موسیقی
...
و در نتیجه، در اپرا هیچکاره بودند. من برای دفع این حمله، به او یادآوری میکنم که موسیقی جزئی از هنرهای نمایشی نیست، و هنرهای نمایشی صرفاً شامل تراژدی و کمدی است. او این را بهخوبی میدانست، ولی سعی کرد قضیه مرا به گونهای تعمیم دهد که تمام اجراهای نمایشی، و در نتیجه، اپرا و موسیقی را شامل شود تا به این ترتیب مرا شکست دهد.
برعکس، برای نجات قضیه خود میتوانیم آن را به حدودی محدودتر از آنچه ابتدا در نظر داشتیم تقلیل دهیم، البته اگر طرز بیان ما این تدبیر را ممکن سازد.
مثال ۲: شخص الف اظهار میکند که معاهده صلح ۱۸۱۴ استقلال تمام شهرهای آلمانی مجمع هانزایی را به آنها بازگردانید. شخص ب با آوردن مثال نقضی به این واقعیت اشاره میکند که دانتزیگ، که از بوناپارت استقلال یافت، بر اثر این معاهده استقلالش را از دست داد. شخص الف اینگونه خود را نجات میدهد: «من گفتم تمام شهرهای آلمانی، درحالیکه دانتزیگ در لهستان واقع شده است.»
مثال ۳: لامارک میگوید که پولیپ هیچ احساسی ندارد، زیرا فاقد هرگونه عصبی است. با وجود این، مسلم است که نوعی ادراک دارد؛ زیرا با حرکت به گونهای ابتکاری و خلاقانه از شاخهای به شاخه دیگر و در واقع به سوی نور پیش میرود، و طعمهاش را شکار میکند. بنابراین، فرض شده که دستگاه عصبی پولیپ بهطور یکسان در سراسر بدنش گسترده شده به گونهای که انگار با آن ممزوج است؛ زیرا بدیهی است که پولیپ بی آنکه اندامهای حسی جداگانهای داشته باشد، نوعی قوه ادراک دارد. از آنجا که این فرض موضع لامارک را رد میکند، او میگوید:
«در این صورت، لازم میآید که تمام اجزای بدنش قادر به هر گونه احساس، حرکت، اراده و اندیشهای باشد. به این ترتیب، پولیپ در هر جای بدنش همه اعضای کاملترین حیوان را دارا خواهد بود؛ هر جایی از بدنش میتواند ببیند، ببوید، بچشد، بشنود و کارهایی نظیر اینها کند؛ درواقع، خواهد توانست بیندیشد، قضاوت کند و نتیجهگیری کند. هر ذرهای از بدنش حیوانی کامل خواهد بود، و پولیپ شأنی رفیعتر از انسان خواهد داشت، چون هر جزئی از بدنش دارای تمام قوایی خواهد بود که فقط در کل بدن انسان وجود دارد. افزون بر این، هیچ دلیلی ندارد که آنچه را درباره پولیپ صادق است به همه مونادها، یعنی ناقصترین موجودات و در نهایت به گیاهان، که زنده هم هستند و غیره و ذلک، تعمیم ندهیم. نویسندهای که این نوع ترفندهای جدلی را به کار میبرد نشان میدهد که در خفا از اشتباه خود آگاه است. چون گفتهاند که کل بدن پولیپ به نور حساس است و بنابراین، دارای اعصاب است، او ادعا میکند که کل بدن پولیپ قادر به تفکر است.»