گوشه ای از کتاب
در قدیم، در منطقه مدیترانه و چین استفاده از ساعتهای شنی، آفتابی و آبی رواج داشت؛ اما این ابزارها، نقش سختگیرانهای را که ساعتهای امروزی در سامان دادن به زندگی ما دارند، نداشتند. تازه در سده چهاردهم بود که زندگی مردم اروپا با بهرهگیری از ساعتهای مکانیکی نظمی پیدا کرد. در هر شهر و روستایی که کلیسایی ساخته میشد، برج ساعت هم در کنار کلیسا بالا میرفت و ساعتی بر بالای برج ناقوس مینشست تا فعالیتهای جمعی مردم را نظم و آهنگ بخشد. عصر تنظیم وقت از روی ساعت، از اینجا آغاز میشود.
رفتهرفته، زمان از دست فرشتگان لغزید و به دست ریاضیدانان افتاد.
...
این نکته بر دیوارهای کلیسای جامع استراسبورگ بهوضوح دیده میشود؛ در این نقوش، دو دستگاه ساعت آفتابی میبینیم: یکی در دسته یک فرشته، و دیگری در دست یک ریاضیدان.
گویا فایده ساعتها در این واقعیت نهفته است که همگی زمان یکسانی را نشان میدهند. اما همین اندیشه هم، مدرنتر از آن است که میپنداریم. قرنهای متوالی، زمانی که مردم با اسب، پیاده، یا با دلیجان سفر میرفتند، نیازی نبود ساعتهایی را که در مکانهای مختلف کار میکردند با هم میزان کنند. حتی دلیل خوبی برای میزان نکردن آنها وجود داشت. نیم روز، بنا به تعریف، زمانی است که خورشید در آسمان است. هر شهر و دهی برای خودش یک ساعت آفتابی داشت که لحظه عبور خورشید از نقطه اوج را ثبت میکرد. سپس ساعت برج ناقوس، با ساعت آفتابی میزان میشد تا در دیدرس همگان باشد.
اما مردم شهرهای مختلف مانند لچه، یا ونیز یا فلورانس یا تورین، خورشید را در یک لحظه واحد در اوج نمیبینند چون خورشید از خاور به باختر میرود. نیمروز، نخست در ونیز دیده میشود و پس از مدتی مدید در تورین. قرنها ساعتهای ونیز نیمساعت تمام، جلوتر از ساعتهای تورین میزان میشدند. هر دهی هم ساعت خاص خودش را داشت. ساعت ایستگاه قطار پاریس برای همدلی با مسافرانی که با تأخیر به ایستگاه میرسیدند، کمی عقبتر از ساعتهای شهر کار میکرد.