بنر بالای صفحه
آنجا رو که دل تو را می خواند
آنجا رو که دل تو را می خواند آنجا رو که دل تو را می خواند

فروش ویژه

کتاب آنجا رو که دل تو را می خواند

معرفی کتاب آنجا رو که دل تو را می خواند

(2)
کتاب آنجا رو که دل تو را می خواند، اثر سوزانا تامارو ، با ترجمه حامد فولادوند ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول توسط انتشارات بهجت - شما ، به چاپ رسیده است. این محصول در قطع و اندازه‌ی پالتوئی، در سایت ایده بوک قرار دارد. دانلود pdf و ارسال رایگان
موجود
قیمت ایده بوک: 180,000 21%

142,200

180,000 21% 142,200
دسته بندی های مرتبط با این محصول را هم ببینید

پرفروش ترین ها ایتالیا کتاب قرن

محصولات مرتبط

(4)
21%
فروش ویژه
(2)
21%
فروش ویژه
(2)
1%
(2)
قیمت قبل
(6)
قیمت قبل
(2)
26%
فروش ویژه
(5)
21%
فروش ویژه
(4)
26%
فروش ویژه
(4)
22%
فروش ویژه

مشخصات محصول

نویسنده: سوزانا تامارو ویرایش: -
مترجم: حامد فولادوند تعداد صفحات: 174
انتشارات: بهجت - شما وزن: 154
شابک: 9786226517225 تیراژ:
اندازه (قطع) : پالتوئی سال انتشار -
نوع جلد : شمیز

معرفی محصول

تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایده‌بوک

کتابی است از سوزانا تامارو و چاپ نشر شما با همکاری انتشارات بهجت. سوزانا تامارو در اثر دلنشین و جذاب خود، با قلمی شیوا و مضامینی حکیمانه، خواننده را درون رویدادهای پرتلاطم قرن بیستم می‌برد و او را به گوش دادن ندای خرد و دل دعوت می‌کند: دخترم، هر بار که احساس کردی سردرگم هستی و نمی‌توانی تصمیم بگیری، درخت‌ها را یاد کن، نحوه روییدن آن‌ها را به خاطر بیاور، یادت باشد درختی که شاخ و برگ زیاد ولی ریشه‌های کم دارد، بر اثر وزش یک باد ریشه‌کن می‌شود. درحالی‌که درختی که ریشه‌های زیاد داشته باشد و شاخ و برگ کمتر، شیره به سختی در آن جریان می‌یابد. باید ... شاخ و برگ به اندازه ریشه بروید. آن وقت می‌توان هم درون چیزها بود و هم برون آن‌ها. تنها بدین شکل است که می‌توان هم سایه داشت و هم پناهگاه و هم گل و میوه داد در فصل مناسب و سرانجام، هنگامی که چندین جاده در پیش رو داشتی و نمی‌دانستی کدام را انتخاب کنی، به‌طور اتفاقی یکی از آن‌ها را انتخاب نکن. بنشین و فکر کن و منتظر باش. یک نفس عمیق بکش، با اطمینان کامل، مانند روزی که به دنیا آمدی، حواست را جمع کن و منتظر بمان. تکان نخور. ساکت بنشین و به ندای دلت گوش فرا ده. سپس دخترم، هنگامی که زبان گشودی برخیز و آنجا رو که دل تو را می‌خواند.

کتاب حاضر نه فقط اهل ادب و فرهنگ را که اهل خرد و دل را نیز خطاب می‌کند و شاید بتوان گفت که تأثیر و لذت خواندن متن چنان است که در وجود خواننده انسانیت، بخشش، لطافت، عشق، آگاهی و همدردی زنده می‌شود.

این کتاب،‌ در پرونده ادبی سوزانا تامارو اثری است زیبا و شورانگیز.

گوشه ای از کتاب

تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایده‌بوک

گوشه ای از کتاب

دیروز باد یک قربانی گرفت. امروز صبح به هنگام گردش همیشگی در باغچه پیدایش کردم. این همزادم بود که وادارم کرد به جای گردش دور خانه، مستقیم به انتهای باغچه بروم، همان جایی که پیش‌تر مرغدانی بود و امروز تل سرگین شده. وقتی به کنار پرچین باغچه‌ی والترها رسیدم، چیز تیره‌رنگی روی زمین افتاده بود. چیزی شبیه میوه‌ی کاج که هرازگاه تکان می‌خورد.

چون عینک نداشتم، زمانی چند به درازا کشید تا دریافتم که یک جوجه‌سار است. وقتی خواستم از زمین برش دارم، به یک‌باره از جای جهید. کوشیدم بگیرمش که نزدیک بود استخوان رانم بشکند. هر بار که دستم به پرنده می‌رسید، جا خالی ... می‌کرد و به جلو می‌پرید. اگر جوان بودم، در یک آن گرفته بودمش، اما اکنون بسیار کند شده‌ام. دست آخر چاره را یافتم. شال گردنم را از سر برداشتم، روی پرنده انداختم و پس از آنکه در شال پیچیدمش با هم به درون خانه رفتیم. سپس با یک جاکفشی کهنه برایش آشیانه ساختم و یک سوراخ را آن‌قدر بزرگ گرفتم تا بتواند سر خود را از آن بیرون بیاورد.

اکنون سرگرم نوشتن هستم، جوجه سار در برابرم روی میز مدام به این سو و آن سو می‌جهد. هنوز نتوانسته‌ام غذایش بدهم. نگران می‌نماید و مرا هم دل‌نگران کرده است. اگر در همین آن دست پری کوچکی شکوهمند میان یخچال و اجاق غذاپزی پدیدار می‌شد، می‌دانی از او چه می‌خواستم؟ انگشتر حضرت سلیمان را! چون با آن می‌توان با تمام حیوانات دنیا گفت و شنود کرد. آنگاه به جوجه سار می‌گفتم: «کوچولو آسوده‌دل باش، درست است که من انسانم، اما موجود بدی نیستم. خودم تو را درمان می‌کنم. غذایت می‌دهم و وقتی خوب شدی، می‌گذارم پرواز کنی.»

خب، بهتر است دوباره به خودمان بپردازیم. دیروز در آشپزخانه از هم جدا شدیم. به گمانم از مثالی که در مورد نان‌های خامه‌ای زدم ناراحت شده‌ای. می‌دانی، تا وقتی انسان جوان است، می‌پندارد مقوله‌های مهم با واژه‌های مهم قابل توجیه می‌شوند.

کمی پیش از سفرت، نامه‌ای زیر نازبالشم گذاشتی و کوشیدی پریشانی‌ات را توجیه کنی. حال که از اینجا بسیار دور هستی باید بگویم از نامه‌ات هیچ سر در نیاوردم. نوشته‌ات پر از پیچ‌و‌تاب و ابهام بود. من برای بیان خواسته‌هایم از زبان دیگری بهره می‌گیرم. سپیدی را سپید می‌گویم و سیاهی را سیاه. برای حل مسائل، بهتر است از تجربه‌های روزمره بهره بگیریم.

نویسنده

مختصری درباره نویسنده

سوزانا تامارو

سوزانا تامارو

در حال حاضر مطلبی درباره سوزانا تامارو نویسنده آنجا رو که دل تو را می خواند در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه «ارتباط با ما» درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه «ارتباط با ما» ارسال نمایید.


مترجم

مختصری درباره مترجم

حامد فولادوند

در حال حاضر مطلبی درباره حامد فولادوند مترجم کتاب آنجا رو که دل تو را می خواند در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه «ارتباط با ما» درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه «ارتباط با ما» ارسال نمایید.

حامد فولادوند

دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

کد امنیتی ثبت نظر

با ثبت دیدگاه، موافقت خود را با قوانین انتشار دیدگاه در ایده بوک اعلام می‌کنم.

پرسش خود را درباره این محصول ثبت کنید