مقدمه
کتاب زرد رنگ خاصی هست که در قفسه های کتاب بیشتر شرکتهای بزرگ فناوری پیدا می شود. در فیس بوک، گوگل، پیپل' و اسلک آن را دیدهام. در همایش های فناوری و رویدادهای آموزشی شرکت آن را می آورند. دوستی که در مایکروسافت کار می کند می گفت ساتیا نادلا، مدیرعامل این شرکت، نسخه ای از آن را بالا گرفت و به همه ی کارمندان شرکت پیشنهاد کرد آن را بخوانند.
کتاب «قلاب: چگونه محصولات عادت ساز بسازید» از پرفروشهای وال استریت ژورنال بود و زمانی که کتاب حاضر را می نوشتم، در دسته بندی محصولات» آمازون هنوز رتبه ی اول را داشت. کتاب «قلاب» نوعی کتاب آشپزی است. دستور تهیه ی رفتار
...
انسان (رفتار شما را در آن آورده ام. شرکت های فناوری می دانند برای پول در آوردن باید کاری کنند تا دوباره به محصول شان مراجعه کنیم، حیات و ممات کسب و کارشان وابسته به این کار ماست.
این چیزها را می دانم زیرا ده سال گذشته را صرف تحقیق دربارهی روانشناسی نهفته در پس محصولاتی کرده ام که برخی از موفق ترین شرکتهای دنیا استفاده می کنند تا محصولاتشان جذاب باشد. سالها برای مدیران اجرایی آینده در دانشکده ی تحصیلات تکمیلی کسب و کار استنفورده و مؤسسه ی طراحی نقشه کشی هاسو تدریس کرده ام.
در کتاب «قلاب» امیدوار بودم شرکتهای نوپا و شرکتهایی با دغدغه های اجتماعی از این اطلاعات بهره ببرند تا راههای جدیدی برای کمک به افراد طراحی و عادت های بهتری را در آنها نهادینه کنند. چرا غول های فناوری باید این اسرار را برای خودشان نگه دارند؟ آیا نباید از همان روش های روان شناسی، که بازیهای ویدئویی و شبکه های اجتماعی را این اندازه جذاب می کنند، استفاده کنیم تا محصولاتی تولید کنیم که به ارتقای سطح زندگی افراد کمک کنند؟
از زمانی که کتاب «قلاب» منتشر شد، هزاران شرکت از آن این . کاربران شان را به اندازهای توانمند کنند که عادات سالم و مفید بسازند.