گوشه ای از کتاب
شقایق میگوید به هیچ عنوان نمیتواند فکر جدایی را به ذهنش راه دهد. او از خاطرههای کافه نادری و ناهار در خانۀ هنرمندان حرف میزند، از سینما آزادی، از بحثهایشان در مورد ادبیات معناگرا و موزۀ هنرهای معاصر، او پاییز امسال ۷ سالی هست که پویان را میشناسد. اما پویانی که او میشناخت حالا عوض شده، اصلاً یک آدم دیگه است و شقایق هنوز دست و پا میزند: «دکتر، من کلی وقت پای این رابطه تلف کردهام.»
تحلیل
چه کسی دوست دارد یک رابطۀ خشنودکننده را تمام کند؟ برای کدامیک از ما آسان است که یک رابطۀ ۷ ساله را پایان دهیم؟ معلوم است که در چنین شرایطی تصمیمگیری
...
امر دشواری است. این قابل درک هست که نمیتوان به راحتی به روی خاطرههای گذشته خط کشید. اما این هم گزینهای منطقی است که در طول این هفت سال ما رشد فردی هم داشتهایم و بسیاری کارها و شرایط مناسبی هم برایمان روی داده است که اصلاً ربطی به رابطهمان نداشته است. مثل قبولی در دانشگاه و… پس اینکه خیال کنیم ۷ سال عمر تلف کردهایم منصفانه نیست.
ما بر این باوریم که ارتباط امری دو سویه است که هریک از طرفها ۵۰ درصد سهم و آزادی عمل دارند. یعنی شما بودید که ۷ سال پیش، از ۵۰ درصد سهم خود برخوردار بودید و تصمیم گرفتید به شمارهای که گرفته بودید زنگ بزنید پس نمیتوان احساس گناه صد در صدی به طرف مقابل تحمیل کرد. اگر بتوانید مسئولیتی متناسب با نقشتان بر عهده بگیرید، مسائل، متفاوت پیش خواهد رفت.
زمزمههای درونی مثبت
*آره ما رابطهمان را خیلی خوب شروع کردیم اما این مسئله تضمینی نداشته که حتماً به نتیجهای که ما انتظارش را داشتیم برسد.
*برای من سخته که این رابطه را تمام کنم اما اگر لازم باشد با تمام سختیاش این کار را خواهم کرد.
*اگر چه ممکن است غمگین شوم از بر هم خوردن چنین رابطهای، اما نمیخواهم عزت نفسم را تخریب کنم.
*بدون او هم زندگی جریان خواهد داشت.
باور مثبت
کجای کتاب آسمانی نوشته شده ما باید حتماً به هم میرسیدیم؟