بنر بالای صفحه
مجموعه اشعار شمس لنگرودی قطع پالتوئی
مجموعه اشعار شمس لنگرودی قطع پالتوئی

فروش ویژه

کتاب مجموعه اشعار شمس لنگرودی قطع پالتوئی

معرفی کتاب مجموعه اشعار شمس لنگرودی قطع پالتوئی

(2)
کتاب مجموعه اشعار شمس لنگرودی (باران،شعر معاصر ایران)، اثر محمدتقی شمس لنگرودی ، با ترجمه مترجم اکبر معصوم بیگی ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول در سال 1400 توسط انتشارات نگاه ، به چاپ رسیده است. این محصول در قطع و اندازه‌ی پالتوئی، در سایت ایده بوک قرار دارد. دانلود pdf و ارسال رایگان
موجود
قیمت ایده بوک: 185,000 22%

144,300

185,000 22% 144,300
دسته بندی های مرتبط با این محصول را هم ببینید

آثار ادبی شعر ایرانی

محصولات مرتبط

(2)
22%
فروش ویژه
(2)
22%
فروش ویژه
(2)
22%
فروش ویژه
(2)
22%
فروش ویژه
(2)
22%
فروش ویژه
(5)
22%
فروش ویژه
(2)
22%
فروش ویژه
(4)
22%
فروش ویژه

فهرست

تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایده‌بوک

  • مجموعه اشعار شمس لنگرودی باران نشر نگاه  اثر محمدتقی شمس لنگرودی منتشر شده است
    در ابتدای این کتاب می خوانیم: 
     
    پیش از دفتر « شمس لنگرودی »
     
     
    غزل  1 « شمس لنگرودی »
     
    « شمس لنگرودی » رفته‌یى از بر ما چشم به راهیم بیاحلقه در گوش در کعبه آهیم بیا
     
    دوریت بند غم افکند به پاى دل مست
    مست بودیم و پشیمان ز گناهیم بیا
     
    بى‌تو مهتاب پریشان شد و گل‌ها خشکید
    دل غم‌اندود چو شب‌هاى سیاهیم بیا
     
    مى‌تراود ز لب کوزه شب آب سکوت
    ما به یاد تو به شب غرق نگاهیم بیا
     
     
    زندگى چوبه دار و همه آویختگان
    طالب
...
  • صحبت آن مهر گیاهیم بیا
     
    شمس خاموش شد از دوریت اى دورِ قمر
    گرچه با یاد تو در حضرت ماهیم بیا
     1348
     
    شمس لنگرودی
     
    غزل  2
     
     
    آفتابم گرچه مى‌رانى مرانیستى جز داغ پیشانى مرا
     
    در هوایت پر کشیدم سال‌ها
    سال‌ها باد است ارزانى مرا
     
    قطره بودم آب گشتم ابروار
    بازگردم تا چه گردانى مرا
     
    بال‌هایم از درون روییده‌اند
    سیر آفاق است پنهانى مرا
     
    سر نپیچم گر تو پیچى سر ز من
    بى‌سروپایى است سامانى مرا
     
    فرودین در سایه‌ها پنهان شود
    گر تو آموزى گل‌افشانى مرا
     
    ابرها بر سینه پوشیدم مگر
    رازها پوشد پریشانى مرا
     
    همچو بادم تن ندادم هیچ سوى
    آسمانت کرد زندانى مرا
     
    سطر اول با تو بودم، سطر سطر
    دور گشتم چون نمى‌خوانى مرا
     
    گرچه شمسم آسمانم زیر پر
    بُرد پوشد، کرد زندانى مرا
     1349
    شمس لنگرودی
     
    سوى گرگان مرو اى یوسف کنعانى من         خانه‌آباد چه کوشى تو به ویرانى من
          جعفر شمس گیلانى (لنگرودى)
     
    قصیده صبح
     
    سپیده‌دم زد ز بیکران‌هافتاده شورى به جان دریا
     
    کشیده هر سو ز شعله باغى
    گلى که سر زد ز سینه ما
     
    نهاده آتش به کف پایم
    به آسمانم کشیده پرها
     
    چه آتشى زد در آتش من
    که جز به آتش نشد مداوا
     
    فتاده برگى در آستینم
    که صد بهارم کشیده صد جا
     
    بیا سوا کن ز دُرّ و مرجان
    که کشتىِ من رسیده حالا
     
    زمان شادى به کى نهادى
    گذشته اکنون رسیده فردا
     
    به کنج ظلمت چرا نشستى
    تو هم‌چو ماهى دمى برون آ
     
    در آفتاب سحر نظر کن
    که چون گشاید جهان به نرما
     
    پرندگى کن که پر برآرى
    که پر بها شد پرندگى را
     
    زمانه چنگى دگر ندارد
    همین و راهى به زیر و بالا
     
    همین و راهى که خوش نوازد
    اگر برانگیزیش به هیجا
     
    گلى که سر زد ز شاخ خشکى
    ز خشک‌جانى کشیده سر وا
     
    زمانه پندى دگر ندارد
    ز خود برون آ، جهان بیارا
     
    در آستانت ثمر نگیرد
    گلى که واشد، ندیده کس را
     
    به خسته‌جانى تو کى توانى
    کِشى گُلى را به شانه حتا
     
    کجا گذارى گرت گذارد
    به دست خسته فلک ثریا
     
    تو مانده‌یى بس پس آورد کس
    ز آنچه روزى که کرده یغما
     
    تو مانده‌یى بس پس آورد کس
    ز آنچه سودت نکرده سودا
     
    زهى خیالى که بر نهالى
    گلى ز عکسى شود هویدا
     
    نشسته عمرى به بوى دامى
    و مرغ زیرک نکرده پروا
     
    هواى چیدن به سر ندارى
    وگرنه دستت رسد به گل‌ها
     
    نشاط باران ثمر برآرد
    تو بى‌نشاطى چو سنگ خارا
     
    اگرچه بارد، گلى نیارد
    درخت روحت شکسته زیرا
     
    دلى که لرزد چگونه ارزد
    که پا گذارد به تیغِ سرما
     
    فروفکن سر به راه و بنگر
    که کس نداند نشان و معنا
     
    چو خیل کوران مگر نبینى
    گرفته هر کس عصا به عمدا
     
    به چهره‌سازى چه جلوه‌بازى
    به بوف کورى که مرده برجا
     
    در آشیانى که کس نپاید
    به پاى کرکس فتاده عنقا
     
    چه بهره باشد چو مه نباشد
    که کار نخشب کشد به رسوا
     
    به بوى گنجى مرو به دنجى
    که غیر مارى ندارد آنجا
     
    اگرچه تلخ است و بد گوارد
    به مستى ارزد شراب دنیا
     
    شمس لنگرودی
     
    نامه
     
    هواى قریه بارانى‌ستکسى از دور مى‌آید
    کسى از منظر گلبوته‌هاى نور مى‌آید
    صدایش بوى جنگل‌هاى باران‌خورده را دارد
    و وقتى گیسوانش را
    رها در باد مى‌سازد
    دل من سخت مى‌گیرد
    دلم از غصه مى‌میرد.
     
    هواى قریه بارانى‌ست
    جمیله جان
    درها را کمى واکن
    که عطر وحشى گل‌ها
    بپیچد در اتاق من
     
    که شاید خیل لک‌لک‌ها
    نشیند بر رواق من.
     
    جمیله جان
    مى‌بینى که ساحل‌ها چه خاموش است؟
    کنار کومه‌ها دیگر گل و سوسن نمى‌روید
    و ماهیگیرها آواز گرم روستایى را نمى‌خوانند.
     
    جمیله، آه
    برنجستان ما غمگین غمگین است
    و دیگر برزگرها شعر لیلا را نمى‌خوانند
    روایت‌هاى شیرین را نمى‌دانند
    هوا در عطر سوسن‌هاى کوهى بوى اردک‌هاى وحشى را نمى‌ریزد
    و در شب‌هاى مهتابى
    صدایى جز هیاهوى مترسک‌ها نمى‌آید
    تمام کوچه‌ها دلتنگ دلتنگ‌اند
    جمیله جان خداحافظ
    خداحافظ
    دل من سخت غمگین است.
    پاییز  1350
     
    شمس لنگرودی
     
     
     
    دست از دلم بردار
     
    دست از دلم برداربگذار من تنها بمانم
    بگذار در یلداى رؤیاهاى خود ویرانه گردم
    دیگر نیایشگاه چشم خانمان‌سوزى نبینم
    دست از دلم بردار.
     
    بر من ستم‌ها رفت
    با روزگار من ستم‌ها رفت
    تو شب‌چراغ سینه تنگم
    اندام تو خلوت‌سراى دردهاى کهنه من بود
    اندام تو دیر عظیمى بود
    بر جُل‌جتاى روشن مهتابىِ پاییز
    وقتى که مى‌ماندم
    وقتى که تنها با هواى گریه مى‌ماندم
     
    دست توام آرام‌بخش تلخکامى بود
    دیگر نگاه‌هاى توام تسکین نمى‌بخشد
    قلب گرفتارم
    دیگر به رفتار تو هم درمان نمى‌گیرد.
     
    بگذار برف صبح یکریز زمستانى
    زخم بزرگ شانه‌هایم را بپوشاند
    که این مرد
    این خامش تلخ بیابان‌گرد
    دست‌آوریده روزگارِ با تو بودن‌هاست
    دست از دلم بردار.
     1351

مشخصات محصول

نویسنده: محمدتقی شمس لنگرودی ویرایش: -
مترجم: مترجم اکبر معصوم بیگی تعداد صفحات: 861
انتشارات: نگاه وزن: 915
شابک: 9786003761766 تیراژ:
اندازه (قطع) : پالتوئی سال انتشار 1400

نویسنده

مختصری درباره نویسنده

محمدتقی شمس لنگرودی

محمدتقی شمس لنگرودی

در حال حاضر مطلبی درباره محمدتقی شمس لنگرودی نویسنده مجموعه اشعار شمس لنگرودی قطع پالتوئی در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه «ارتباط با ما» درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه «ارتباط با ما» ارسال نمایید.


مترجم

مختصری درباره مترجم

مترجم اکبر معصوم بیگی

در حال حاضر مطلبی درباره مترجم اکبر معصوم بیگی مترجم کتاب مجموعه اشعار شمس لنگرودی قطع پالتوئی در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه «ارتباط با ما» درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه «ارتباط با ما» ارسال نمایید.

مترجم اکبر معصوم بیگی

دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

کد امنیتی ثبت نظر

با ثبت دیدگاه، موافقت خود را با قوانین انتشار دیدگاه در ایده بوک اعلام می‌کنم.

پرسش خود را درباره این محصول ثبت کنید