بنر بالای صفحه
قرمز و دیگران اگر می دانید چرا زنده اید با من حرف بزنید
قرمز و دیگران اگر می دانید چرا زنده اید با من حرف بزنید

کتاب قرمز و دیگران اگر می دانید چرا زنده اید با من حرف بزنید

معرفی کتاب قرمز و دیگران اگر می دانید چرا زنده اید با من حرف بزنید

(2)
کتاب قرمز و دیگران:اگر می دانید چرا زنده اید،با من حرف بزنید (ایران این روزها...17)، اثر محمد یعقوبی ، با ترجمه مترجم احسان رئیسی ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول در سال 1397 توسط انتشارات افراز ، به چاپ رسیده است. این محصول در قطع و اندازه‌ی رقعی، در سایت ایده بوک قرار دارد. دانلود pdf و ارسال رایگان
ناموجود

این محصول ممکن است با عنوان یا انتشارات دیگری موجود باشد، مجموعه آنها را اینجا ببینید.

محصولات مرتبط

(6)
21%
فروش ویژه
(4)
19%
(5)
23%
(4)
21%
فروش ویژه
(5)
21%
فروش ویژه
(2)
21%
فروش ویژه
(6)
قیمت قبل

مشخصات محصول

نویسنده: محمد یعقوبی ویرایش: -
مترجم: مترجم احسان رئیسی تعداد صفحات: 97
انتشارات: افراز وزن: 125
شابک: 9789642436118 تیراژ:
اندازه (قطع) : رقعی سال انتشار 1397
نوع جلد : شومیز

معرفی محصول

تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایده‌بوک

(نمایشنامه فارسی،قرن 14)

گوشه ای از کتاب

تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایده‌بوک

گوشه ای از کتاب



۱٫پارکی در تهران، دهه‌ی هفتاد خورشیدی

یکی روی نیمکتی خوابیده، یکی روی نیمکتی دیگر روزنامه می‌خواند. یکی…

روی یک نیمکت هم مردی سراپا قرمز نشسته است، مردی چهل و چند ساله. یک تکه مقوا در دست دارد که روی آن با خط قرمز نوشته شده: اگر می‌خواهید خود را بکشید با من حرف بزنید.

۲٫ناهید

ناهید روی نیمکت نشسته است. نرگس چادر مشکی به سر و عینک آفتابی به چشم به ناهید نزدیک می‌شود. نگاه ناهید به سمت سمت دیگر پارک است. نرگس کنار ناهید می‌نشیند.

نرگس: سلام ناهید ]ناهید به سرعت از روی نیمکت برمی‌خیزد که برود. نرگس دست‌اش را می‌گیرد[ بشین. من تنهام.

ناهید: جونِ ... مامان دروغ نمی‌گی؟

نرگس: نه به قرآن مجید.

ناهید: مواظب بودی کسی دنبال‌ت نکنه؟

نرگس: آره.

ناهید: چه جوری پیدام کردی؟

نرگس: مهران عکس‌ت رو داده توی روزنامه چاپ کرده‌ن.

ناهید: کی چاپ شده؟

نرگس: دیروز. نوشته شده تو اختلال حواس داری، مدتیه از خونه اومدی بیرون و دیگه پیدات نشده. تلفن خونه‌تون و خونه‌ی مامان این‌ها رو داده که هر کی تو رو دیده زنگ بزنه.

ناهید: می‌بینی چقدر رذلی‌ه؟ حالا هر کی من رو ببینه فوری زنگ می‌زنه به خاطر ثواب‌ش خبر می‌ده من رو کجا دیده چون فکر می‌کنه داره یه خانواده رو از نگرانی نجات می‌ده دیگه. نمی‌دونه که داره قبر من رو می‌کنه.

نرگس: شانس آوردی من خونه‌ی بابا این‌ها بودم وقتی اون یارو زنگ زد که نشونی تو رو بده گوشی رو من برداشتم. ولی می‌ترسم همین که من راه افتادم بیام این جا باز یکی دیگه که تو رو دیده زنگ زده باشه نشونی این جا رو داده باشه. با این آرایش غلیظی هم که تو کردی شدی گاو پیشونی سفید.

ناهید: برای چی گریه می‌کنی؟ آدم‌ها دارن نگاه‌مون می‌کنن.

نرگس: تو واقعن اون کارها رو کردی ناهید؟

ناهید: آره.

نرگس گریه‌اش می‌گیرد

ناهید: مگه نمی‌گم گریه نکن. پاشو برو.

نرگس: خدا رو شکر که من گوشی رو برداشتم. اگه بابا یا نادر گوشی رو برمی‌داشتن الان می‌اومدن این جا تیکه تیکه‌ت می‌کردن. بابا گفته اگه ثابت شه ناهید اون کارها رو کرده خودم سرش رو می‌برم.

ناهید: آره دیگه، سر بریدن رو خوب بلدن.

نرگس: من نگرانتم ناهید.

ناهید: نگران من نباش. من می‌تونم مشکل‌م رو تنهایی حل کنم. اما اگه پدر و مادر درست و حسابی داشتیم من الان وضع‌م این جوری نبود.

نرگس: اون بدبخت‌ها چه تقصیری دارن؟

ناهید: من چند بار از خونه‌ی اون مرتیکه زدم بیرون اومدم پیش مامان این‌ها؟ چه قدر بهشون گفتم من دیگه نمی‌خوام برگردم توی اون خونه؟ اما اون‌ها هر بار من رو برگردوندن پیش اون.

نرگس: دل‌م برای مامان می‌سوزه.

ناهید: حال‌ش چطوره؟

نرگس: همه‌ش غصه می‌خوره.

ناهید: یه کاری برام می‌کنی؟

نرگس: چه کار کنم؟

ناهید: برو خونه‌ی ما، از توی کشوی میز توالتم قباله‌ی ازدواج و شناسنامه‌ی من و مهران رو بردار بیار برای من.]از کیف خود دسته کلیدی برمی‌دارد[این کلید کشویی‌ئه که قباله و شناسنامه‌ها توشه. این هم کلید در ورودی ساختمانه. این هم کلید آپارتمانه.

نرگس: می‌ترسم یهو مهران سر برسه من رو ببینه.

ناهید: اگه الان بری مهران خونه نیست. ولی برای محکم کاری همین که رسیدی سر کوچه‌مون اول یه زنگ بزن خونه اگه دیدی گوشی رو برنداشت اون وقت برو تو. این کار رو برام می‌کنی؟

نرگس: قباله و شناسنامه‌ها رو برای چی می‌خوای؟

ناهید: می‌خوام برم خارج. نمی‌خوام مهران مدرکی داشته باشه که من رو ممنوع‌الخروج کنه. تا بخواد هم مدرک جور کنه که من زنشم من از این کشور رفتم.

نویسنده

مختصری درباره نویسنده

محمد یعقوبی

محمد یعقوبی

زاده سال ۱۳۴۶ در لنگرود. با اینکه رشته‌ی دانشگاهی یعقوبی به تئاتر ارتباطی نداشت و او در رشته حقوق قضایی تحصیل کرده اما در همان دوران دانشجویی، فعالیت‌های تئاتری خود را از گروه تئاتر دانشگاه با جدیت دنبال می‌کرد.

پرورش یافته‌ی مکتب حمید سمندریان، نخستین نمایشنامه‌ی خود با عنوان بازگشت را در سال ۱۳۶۸ به نگارش درآورد.

استعداد یعقوبی در زمینه‌ی نوشتن و کارگردانی در همان سال‌ها خیلی زود بر همگان آشکار شد تا آنجا که هنوز خیلی جوان بود که موفق شد برای نمایشنامه‌ی زمستان ۶۶، جایزه‌ی بهترین کارگردانی را از آن خود کند.

یعقوبی در سال ۱۳۷۶ گروه تئاتر امروز را تاسیس کرد و پس از ۴ سال یعنی در سال ۱۳۸۰ از این گروه جدا شد و سه سال بعد گروه جدیدی را با نام تئاتر این روزها تاسیس کرد. فضاهای واقع‌گرایانه منطبق بر مضامین اجتماعی از اصلی‌ترین درون‌مایه‌های نمایشنامه‌های اوست.


مترجم

مختصری درباره مترجم

مترجم احسان رئیسی

در حال حاضر مطلبی درباره مترجم احسان رئیسی مترجم کتاب قرمز و دیگران اگر می دانید چرا زنده اید با من حرف بزنید در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه «ارتباط با ما» درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه «ارتباط با ما» ارسال نمایید.

مترجم احسان رئیسی

دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

کد امنیتی ثبت نظر

با ثبت دیدگاه، موافقت خود را با قوانین انتشار دیدگاه در ایده بوک اعلام می‌کنم.

پرسش خود را درباره این محصول ثبت کنید