گوشه ای از کتاب
قبل از اینکه بفهمیم مسی برای حل مشکلات چگونه تصمیم میگیرد، باید ابتدا ببینیم همۀ ما چطور عمل میکنیم. برای این سؤال یک پاسخ واضح وجود دارد: وقتی میخواهیم تصمیمی بگیریم، در مورد گزینههای ممکنمان فکر میکنیم. وزن تمام اتفاقها را دقیقاً در نظر میگیریم و سپس مناسبترین گزینه را انتخاب میکنیم. ما از کیفیت مخصوص انسانیمان که ما را از حیوانات متمایز میکند، بهخوبی استفاده میکنیم و آن چیزی نیست جز قدرت تعقل.
هر روزه هزاران تصمیم میگیریم که بیشتر آنها به صورت ناخودآگاه اتفاق میافتد، بدون آنکه اصلاً از آن آگاه باشیم. مثلاً وقتی هر
...
صبح میخواهیم صبحانه بخوریم، چند تصمیم میتوانیم داشته باشیم؟ بلافاصله پس از بیدار شدن صبحانه بخوریم یا ابتدا دوشی بگیریم و لباسمان را عوض کنیم؟ چای، قهوه، آبمیوه، آب؟ لیوانی بزرگ یا فنجانی کوچک؟ نان تست یا غله؟
همۀ این سؤالهای معمولی و بسیاری دیگر باید حتی برای یک صبحانۀ ساده با تست نیز پاسخ داده شوند و تازه هنوز روزمان شروع نشده است.
وقتی این انتخابها و مشابه آنها را برای کارهای معمول روزانه و فعالیتهای سادۀ فیزیکی انجام میدهیم، انگار هیچ تصمیمی نگرفتهایم.
فرایندهای روانی طوری عادی شدهاند که با تکرار دائمی، ما را فقط با حالت خودکار روی آنها سُر بدهند تا بدون فکر خاصی کار را با کارایی مناسب به انجام برسانیم، اما آنها تصمیمهای ما هستند و در هر سطحی که باشند، ما انتخابشان کردهایم و میتوانستیم انتخاب دیگری داشته باشیم: چای به جای قهوه، یک لیوان آب میوه در کنارش، نان غله به جای تست، همراه تکهای میوه، کمی زودتر بیدار شویم و حسابی برای صبحانه وقت بگذاریم، کمی با اخبار یا رسانههای اجتماعی مشغول شویم تا اینکه بخواهیم خانه را سریع ترک کنیم.
احتمالهای بیپایانی برای همۀ ما در تمام زمانها وجود دارد و دلیل اینکه انتخابهای دیگر را به جای کارهای معمولمان برنمیگزینیم این است که خالق عادتهایی هستیم که از طریق ناخودآگاهمان هدایت میشوند. البته درهرحال کموبیش عقلایی هستیم.
با وجود مغز پیچیدۀ انسانی، همۀ ما میتوانیم آگاه شویم، بدانیم و در هر کاری که انجام میدهیم تصمیمهای عاقلانه بگیریم؛ البته بیشتر اوقات این کار را نمیکنیم.
به جای آن، فرآیند تصمیمگیری خود را زیر سطح هوشیاریمان پنهان میکنیم و به جای آن برای انجام کارها به اولویتهای فکرنشده و به عادت تبدیلشده اعتماد میکنیم. شیوهای که ما تصمیمگیری میکنیم را پروفسور دانیل کانمن، برندۀ جایزهی نوبل روانشناسی بهخوبی توضیح داده است. کتاب او با نام اندیشیدن، سریع و آهسته، تئوری فکر گسترش یافته را در طول تحقیقاتش برجسته کرده است.