کتاب صوتی روایت صوتی دهه 60 نشر آوا نامه را می
توانید با استفاده از روش های زیر با سایرین به اشتراک بگذارید.
کتاب صوتی روایت صوتی دهه 60 نشر آوا نامه
معرفی کتاب صوتی روایت صوتی دهه 60 نشر آوا نامه
3.9 (2)
کتاب صوتی(روایت صوتی دهه 60)،
اثر
محمدرضا غفاری نیا
،
در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول
توسط انتشارات
آوا نامه
،
به چاپ رسیده است.
این محصول
در قطع و اندازهی وزیری،
در سایت ایده بوک قرار دارد.
ناموجود
این محصول ممکن است با عنوان یا انتشارات دیگری موجود باشد، مجموعه آنها را
اینجا
ببینید.
کتاب صوتی «روایت صوتی دهه شصت» اثر «محمدرضا غفاری نیا» شامل مجموعهای از خاطرات مشترک دهه شصت هست. دههای متفاوت با خاطراتی تکرار نشدنی.
خلاصهای از کتاب صوتی روایت صوتی دهه شصت:
یکی از متفاوتترین دهههای معاصر ایران دهه شصت است. سالهایی متفاوت با نسلی متفاوت. سالهای اول انقلاب و همزمانی آن با هشت سال جنگ تحمیلی. انسانهایی قانع که با کم روزگار میساختند و با کمترین امکانات شادبودند و دلهایی باصفا و صمیمی داشتند. به دلیل انقلاب و جنگ اوضاع کشور نابسامان بود و آذوقه کم، بچههای آن دوره زندگی متفاوتی را تجربه میکردند. زندگی که باوجود تمام سختیهایی که شاهدش بودند اما لذتهایی در آن نهفته بود که شاید بهجرئت بتوان گفت بچههای دهههای بعدی باوجود امکانات و موقعیت بهتر هرگز آن را تجربه نکردند. صمیمیت در میان آدمها موج میزد، فامیلهای شلوغ همیشه دورهم جمع بودند و مثل این روزها از هم فاصله نداشتند. دلها بیکینه بود و همسایهها باهم بسیار انس داشتند و از درد هم باخبر بودند. شبنشینیهای دستهجمعی همیشه به راه بود و بچههای هم سن و سال هم تعدادشان کم نبود و با انواع بازیها و با کمترین امکانات ساعتها مشغول بازی میشدند. خوراکیهای آن دوره هم در نوع خود بینظیر بود، خیلی از آنها به خاطر رعایت نشدن بهداشت در تولیدشان از سوی خانوادهها ممنوع اعلام میشدند اما مگر میشد از طعم آن لواشکها و یخ در بهشتها گذشت؟ کوچهها همیشه پر بود از دخترها و پسرهای کوچک که گرم انواع بازیها بودند و زنهای همسایه که دورهم سبزی پاک میکردند و ساعتها مشغول گفتوگو میشدند.
بیشتر خانهها و اسباب و وسایلشان یکشکل بودند و تجملات کم بود. کمتر از آپارتمانهای امروزی خبری بود و خانهها حیاطهایی داشتند که در شبهای تابستان پر از سروصدای مهمانان بود. بهار و تابستانها خوابیدن روی بهارخواب و پشتبام خانهها زیر پشهبند و چشم دوختن به آسمان لذتی تکرار نشدنی داشت. بعدازظهرهای کشدار تابستان و بازیهای بیسروصدا، بعضی از بچهها تابستانها سرکار میرفتند و یک حرفه رو یاد میگرفتند. در کنار تمام این خوشیها خبرهای جبهه و شهیدهای هرروزه و آژیرهای قرمز و رفتن به پناهگاه خاطرات تلخی را رقم میزدند. اما مردم یاد گرفته بودند که زندگی ادامه دارد و نباید روحیهشان را ببازند، باقدرت ادامه میدادند و در انتظار پایان جنگ بودند. برنامههای کودک دهه شصت بهقدری شیرین و دوستداشتنی بودند که هرگز از خاطر بچههای آن دوره پاک نخواهند شد.
آن روزها از امکانات امروزی خبری نبود و تنها برنامه کودکی که بچهها میتوانستند ببینند همانهایی بود که سر ساعت مشخصی از تلویزیون پخش میشد و چقدر انتظار میکشیدند تا آن ساعت مقرر فرابرسد. برنامههای تلویزیون تا ساعت 12 شب بیشتر پخش نمیشد و بعدازآن پخش سرود ملی و برفک تا فردا صبح.
مدرسه رفتنهای آن دوره هم برای خود ماجرایی بود. کمتر خبر از لباس فرم بود و بچهها در سادهترین ظاهر ممکن به مدرسه میرفتند. پسرها اغلب با سرهای تراشیده و دخترها از مقطع راهنمایی به بعد با چادرهای اجباری راهی مدرسه میشدند. دفترها کاهی بود و خودکار بیک عضو جدانشدنی کیفهای ساده مدرسه به شمار میرفت. باوجود تمام سختگیریهای معلمها و عوامل مدرسه، میز و نیمکتهای رنگ و رو رفته و شکسته، لوازمتحریرهای ساده و اکثراً پیاده رفتن به مدرسه در هر شرایط آب و هوایی اما گویی آن روزها با مهر گرهخورده بودند، با دوستیهای بیغلوغش که بعد از گذشت سالها هنوز هم بچههای آن دهه دلتنگ آن روزها میشوند.
زمستانهای آن سالها واقعاً زمستان بود، بارشهای زیاد برف و سد معبر و پارو کردن برف از پشت بوم خانهها و کوچهپسکوچهها، تعطیلی مدارس به خاطر سرمای شدید و یخزدگی معابر و شور و شوق بچهها از یک روز استراحت. بخاری نفتی و کمبود نفت تو چله زمستان، غذا درست کردن رو چراغهای نفتی و پیچیدن بوی خوش غذاهای گرم زمستانی تو خانهها، کفشهای نامناسب و خیس شدن کفش و جورابها، آدمبرفی ساختن و برفبازیهای تو کوچه، صفایی داشت که این روزها تغییرات جوی و آب و هوایی باعث شده کمتر شاهد زمستانهای خیلی سرد باشیم.
قسمتی از کتاب روایت صوتی دهه شصت:
جماعت خاطره باز، از هر چیزی که مربوط به گذشته بشه و ردی از خاطرات قدیم داشته باشه لذت میبرن. برای همین میگردیم تا با جستجو در خاطراتمون به چیزهایی برسیم که از مرور دوبارهاش به هیجان بیایم و جمله یادش به خیر رو زمزمه کنیم. دهه ۶۰ عجب دههای بود. همه چیزمون متفاوت بود. نه شبیه قبلیها بودیم نه شبیه بعدیها. فقط مثل خودمون بودیم. همهمون یه چیزایی رو توی بچگیامون گم کردیم. چیزایی که حتی اسمشو هم نمیدونیم، که پرسون پرسون دنبالش بگردیم که شاید به گوشهای، جایی، لای کتابی، لای دفتری، پشت کوهی پیداش کنیم. هر از چند گاهی یه خاطره دوباره یادمون میاره همه اون خوشیها و ناخوشیها رو... یادمون میاره روزایی رو که باهم پشت سر گذاشتیم... و دلمون بهونه اون روزا رو میگیره. روزایی که ما رو از خودش عبور میده و اینجاست که دوست داریم به یاد همه اون خاطرات تلخ و شیرین اشک شوق بریزیم و بگیم: یادش به خیر...
چند وقتیه که انگار دل بچههای دهه شصت برای خاطرات و کارتونهای اون سالها تنگشده چراکه حتی تلویزیون هم کارتونهای اون زمان رو برای بچههای دیروز تکرار میکنه تا خاطرت کودکی براشون زنده بشه، هوشیار و بیدار یکی از همین برنامهها بود که برای بچهها اون روزها با خاطرات و لحظات خوشی همراه بود و به قول بیدار اون مجموعه یکی از بهیادموندنیترین برنامههایی بود که در گروه کودک و نوجوان تلویزیون تولید و پخش شد. هوشیارم بیدارم از تنبلی بیزارم بیدارم هوشیارم دائم به فکر کارم.
وقتی خبر درگذشت محسن یوسف بیگ بازیگر نقش هوشیار منتشر شد دل همه بچهها برای هنرمند اون روزها تنگ شد.
پای درد دل علیرضا خمسه که میشینی از اون روزها ناگفتههای جالبی داره و میگه هنوز بعد اینهمه سال مردم حال هوشیار رو از من میپرسند چون این نقشها در خاطرات بچههای اون دهه که الآن مردان و زنان بالغی شدند باقی مونده.
سریال خاطرهانگیز باز مدرسهام دیر شد با موسیقی زیبای محمد شمس و بازی فراموشنشدنی مرحوم اسماعیل داورفر و مرحومه مهین شهابی و اکبر عبدی در اواسط دهه شصت از شبکه یک سیما پخش شد. اون زمان تنها دو شبکه در تلویزیون ایران وجود داشت. آقا مرشد جونم بچهمرشد؟ بازم مدرسهاش دیر شده حالا چیکار کنه؟ هااا بچهمرشد جون مرشد؟ تو نمیدونی چرا؟ هااا خیله خب پس حالا باهم میریم به خانه اون تا که از نزدیک کاراشو نظاره کنیم بلکه ما بتونیم مشکل شو چاره کنیم.
نویسنده
محمدرضا غفاری نیا
محمدرضا غفاری نیا متولد ۲۸ مرداد ۱۳۶۱ هست.
وی نویسنده رمان "خاطرات مزاحم"، "روایت صوتی دهه شصت" و "بازی گذشته" است.
از فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی ایشان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ایفای نقش بهعنوان بازیگر نقش مرد در جشنواره دانشجویی فیلم فجر، سال 1385
فیلم کوتاه "اینجا باران نمیبارد"
تألیف رمان چاپشده، سال 1388، با نام "خاطرات مزاحم"
تألیف کتاب درزمینهٔ هنر دوبله "بازی گذشته"
تألیف کتاب "روایت صوتی دهه شصت"
تألیف کتاب درزمینهٔ ادبیات داستانی کودک و نوجوان
تألیف کتاب درزمینهٔ ایل و عشایر کهکیلویه و بویراحمد
تلگرام
واتساپ
کپی لینک