چریک پیر
چریک پیر

فروش ویژه

کتاب چریک پیر

معرفی کتاب چریک پیر

(2)
کتاب چریک پیر (خاطرات کیومرث جهان آرا)، اثر ولی هاشمی ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول توسط انتشارات سوره مهر ، به چاپ رسیده است. این محصول در قطع و اندازه‌ی رقعی، در سایت ایده بوک قرار دارد. دانلود pdf و ارسال رایگان
موجود
قیمت ایده بوک: 75,000 26%

55,500

75,000 26% 55,500
دسته بندی های مرتبط با این محصول را هم ببینید

کتابهای جنگ تحمیلی، دفاع مقدس و شهدا

محصولات مرتبط

(2)
26%
فروش ویژه
(5)
26%
فروش ویژه
(1)
29%
فروش ویژه
(1)
11%
(2)
26%
فروش ویژه
(2)
26%
فروش ویژه
(2)
26%
فروش ویژه
(5)
قیمت قبل
(4)
29%
فروش ویژه
(2)
26%
فروش ویژه

مشخصات محصول

نویسنده: ولی هاشمی ویرایش: -
مترجم: - تعداد صفحات: 388
انتشارات: سوره مهر وزن: 420
شابک: 9786000327927 تیراژ:
اندازه (قطع) : رقعی سال انتشار -
نوع جلد : شمیز

معرفی محصول

تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایده‌بوک

(خاطرات جنگ ایران و عراق،1359-1367،کیومرث جهان آرا،1335)

چکیده

تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایده‌بوک

چکیده

یکی پرسید «باز هم کردستان؟» دیگری گفت «بله ناامنی ها درگیری ها و کُشت و کشتار مردم به دست یک عده از خدا بی خبر در کردستان آرامش را از کشور گرفته. باید مرد و مردانه رفت و وارد عمل شد.» بیستم شهریور ۱۳۵۹ گردان ۱۱۰ در میدان عمومی لشکر ۷۷ با تمامی ساز و برگ جنگی آماده بازدید فرماندهان بود. جز گردان ما گروهی از بهداری و مخابرات هم آماده بازدید بودند. قرار بود این واحدها هم همراه گردان ما عازم مأموریت شوند و ما را تقویت کنند. فرمانده گردان سرگرد حبرانی شد. معاونش سرگرد تقی نادرنیا بود و فرمانده گروهان دوم که من هم جزء آن بودم ستوان دوم کریمی. سرگروهبان واحد هم سرکار استوار دوم عزیز اللهیاری شد. رفتنمان که قطعی شد در فرصتی قبل از اعزام به روستای مزدوران برگشتم و زن و بچه ام را از آنجا به مشهد منتقل کردم. یادم رفت بگویم که در مدتی که با همسرم در این روستا ساکن بودم خداوند لطف کرده و یک دختر به ما داده بود. همسر و فرزندم را از مزدوران به مشهد آوردم و در منزل پدرزنم یک اتاق کرایه کردم و زن و فرزندم را آنجا گذاشتم. روز ۲۱ شهریور به مقر لشکر برگشتم. خیلی سریع دستور دادند که بار و بُنه را جمع کنیم تا حرکتمان شروع شود. هر کسی به کاری مشغول شد. من هم کمک کردم تا خودروها راه اندازی شود و تجهیزات را بار بزنند و به سمت راه آهن ببرند. از طرف لشکر تدارکات و تجهیزات زیادی به ما داده بودند. افراد و تجهیزات همچنان به ما اضافه می شد. تمام پرسنل به شدت در تکاپو بودند تا وسایل را به راه آهن ببرند. گردان ۱۱۰ پیاده اولین گردان از لشکر ۷۷ خراسان بود که عازم غرب کشور می شد. بیست ودوم شهریور ۱۳۵۹ ساعت سه بعدازظهر ادوات گردان بارگیری شد و پرسنل گردان گروهان به گروهان وارد ایستگاه راه آهن شدند. از بعضی ها شنیدم که به سنندج می رویم. جمعیت زیادی به محوطه راه آهن مشهد آمده بود. همه شان خانواده های نظامیان اعزامی بودند. همسر من هم آمده بود. دخترم ناهید در بغلش بود. دختری که خدا تازه به ما داده بود و چند ماهش بود. انگار خانواده ها می دانستند که عزیزانی که لباس رزم به تن کرده اند به مأموریتی می روند که احتمالاً دیگر و هرگز برنخواهند گشت. جمعیت آن قدر زیاد بود که برای یک لحظه فکر کردم تمام مشهد برای بدرقه ما آمده اند. دور هر کدام از نظامی ها چند زن و مرد جمع شده بودند. روز وداع بود. چون اولین گردانی بود که از لشکر ۷۷ عازم مأموریت می شد استاندار خراسان هم برای بدرقه گروه اعزامی به ایستگاه راه آهن آمده بود و به هر یک از پرسنل گردان یک جلد قرآن هدیه می داد. مثل بسیاری از پرسنل اعزامی در حالی که چشمانم پر از اشک بود با خانواده خداحافظی کردم و سوار قطار شدم. ساعت ده شب ۲۲ شهریور در ایستگاه گرمسار مردم با آوردن خربزه و میوه های دیگر از گردان ۱۱۰ استقبال خوبی کردند. پس از آن توقف کوتاهی هم در تهران کردیم. سرانجام قطار در ایستگاه قزوین توقف کرد و اعلام کردند که تمام پرسنل پیاده شوند. خودروها و تجهیزات را از قطار پیاده کردیم و وارد پادگان لشکر ۱۶ زرهی قزوین شدیم. چند روز مهمان لشکر ۱۶ زرهی قزوین بودیم. در این مدت فهمیدیم که خبری از رفتن به سنندج نیست. تا اینکه زمزمه رفتن شنیده شد و اعلام کردند «آماده حرکت به سمت همدان باشید.» ستونی و منظم به سمت همدان حرکت کردیم. شب به همدان رسیدیم و داخل یکی از پادگان های ارتش اُتراق کردیم. گفتند «زودتر بخوابید که فردا صبحِ زود باید به طرف کرمانشاه حرکت کنیم.» نیروهای داخل پادگان روحیه چندان خوبی نداشتند. کودتای نافرجام نوژه روی همه اثر گذاشته بود. می گفتند «ما ارتشی ها به امام و انقلاب وفاداریم. عده ای خودسر کودتا کردند و می خواستند مردم بی گناه را بکشند. این کودتا باعث شد که سرمان در مقابل امام و مردم پایین باشد.» شب را در همدان ماندیم.

نویسنده

مختصری درباره نویسنده

ولی هاشمی

ولی هاشمی

در حال حاضر مطلبی درباره ولی هاشمی نویسنده چریک پیر در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه «ارتباط با ما» درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه «ارتباط با ما» ارسال نمایید.


دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

کد امنیتی ثبت نظر

با ثبت دیدگاه، موافقت خود را با قوانین انتشار دیدگاه در ایده بوک اعلام می‌کنم.

پرسش خود را درباره این محصول ثبت کنید