55,500
قصه اول
قصة دوم
قصه سوم
قصه چهارم
قصه پنجم
قصه ششم
چند روز پیش از زایمان خواهر زکریا حالش به هم خورده بود. با دست و پای ورم کرده افتاده بود و نمی توانست نفس بکشد. زن ها جارو به دست پشت بام و دور خانه کشیک میدادند و هر چند دقیقه با جارو به هدف نامعلومی حمله میکردند و داد می زدند: «کیش، کیش، برو.»
زن زکریا و زن صالح کمزاری با دختر بزرگش توی آستانه نشسته بودند که خواهر زکریا ناله بلندی کرد زنها جلو رفتند و با ترس و لرز نوزاد را بیرون کشیدند نوزاد کله بزرگ و پاهای کوتاه داشت و روی کمرش خال گنده ای بود با موهای بلند و سیاه و پایین خال بزرگ، برآمدگی
نرم و شفافی بود که مثل چشم گاو بیرون را نگاه می کرد. زن زکریا گفت: «یا محمد مصطفی یا رسول الله، این دیگه چیه؟» زن صالح گفت بذار ،زمین دست بهش نزن، این بچه نیس.»
نوزاد نفس که میکشید لپهایش باد میکرد و چشم هایش باز میشد و زیر پلک ها، چشم های سرخ و زنده ای بیرون را نگاه میکرد. زن زکریا با ترس و لرز بچه را توی ننوی حصیری گذاشت و گفت: «چه کار کنم؟» زن صالح گفت: «صداشو در نیار که زائو وحشت میکنه.
زن زکریا ننو را برداشت و از اتاق بیرون رفت و زیر نخل کهنه ای گذاشت. زن و دختر بزرگ صالح هم رفتند زیر نخل. زن زکریا به دختر صالح گفت: «برو بیرون و خبرشون بکن.»
دختر صالح بیرون رفت و چند لحظه بعد زنها جارو به دست ریختند
توی حیاط و اطراف نخل و ننو جمع شدند
ترس و لرز شامل شش داستان کوتاه ( قصه به هم پیوسته رئالیستی است. شش داستانی که در یک روستای کوچک در سواحل جنوبی ایران جریان دارد و هر کدام نمایی از مردمان این روستا را جهت شناخت برخی زوایای فرهنگ روستایی به ما ارائه می دهد. عموماً در داستانهای رئالیستی خوب موضوعات و پدیده های نا مطلوب زندگی به شیوه ای روایت میشود که برخی از این مفاهیم وارد حیطه ی اندیشه ی خواننده می شود.
زادۀ ۱۳۱۴، در تبریز با نام مستعار گوهر مراد. ساعدی در خانوادهای به دنیا آمد که پدرش کارمند دولت بود و مادرش خانهدار. پدربزرگ مادریِ ساعدی از مشروطهخواهان شهر تبریز بود، اما این خانواده وضع اقتصادی بسامانی نداشت و به قول خودِ ساعدی خانوادهاش اندکی بدحال بود.
دبستان بدر جایی بود که ساعدی تحصیلات خود را در مقاطع اولیه در آن به پایان رساند. در دبیرستان مشغول به تحصیل بود که نخستین داستانهایش در هفتهنامۀ دانشآموز به چاپ رسید.
یکی از داستانهای بلند ساعدی به نام از پا نیفتادهها در همان زمانها در نشریۀ کبوتر صلح به چاپ رسید. ساعدی که تحصیلات خود را در رشتۀ پزشکی به پایان رسانده، نخستین نوشتههایش در سال ۱۳۳۲ منتشر شد و سپس آثاری همچون چوب به دستهای ورزیل، دیکته و زاویه، آی باکلاه آی بیکلاه و عزاداران بیل، او را در زمرۀ مهمترین نویسندگان و نمایشنامهنویسان کشورمان قرار داد که در کنار چهرههایی چون بهرام بیضایی، اکبر رادی، عباس نعلبندیان، اسماعیل خلج و… در تحول تئاتری ایران در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ نقش پررنگی ایفا نمودند.
ساعدی پیرامون دلیل انتخاب اسم مستعارش، گوهر مراد میگوید:
«در تبریز و در پشت خانهمان گورستان متروکی بود که گاه ساعتها میشد که در آن قدم میزدم. در یکی از این قدمزدنها چشمم به سنگ قبر دختری به نام گوهر-مراد افتاد که در سنین جوانی از دنیا رفته بود. همانجا تصمیم گرفتم که این نام را به عنوان نام مستعار خود انتخاب کنم.»
ترس و لرز، آشفتهحالان بیداربخت، تاتار خندان، غریبه در شهر، وای بر مغلوب، کلاتهگل، آشغالدونی و طاهره طاهرۀ عزیزم از جمله آثار اوست.
در حال حاضر مطلبی درباره مترجم حسین تهرانی مترجم کتاب ترس و لرز نشر نگا در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک