جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
199,800
بخش اول
ماه آفرین
بخش دوم
آذر میدخت
بخش سوم
سرگذشت شهربانو
بخش چهارم
عروس پیغمبر
. .
با مداد روز آدینه از ماه اردیبهشت سال سیزده هجری شهر تیسفون را هیجان فرا گرفته مردم دسته دسته سرکوچه ها و میدانها گرد آمده از اوضاع امروز و آن چه که در انجمن هم گروه روی خواهد داد سخن میراندند در میان برخی جرگه ها کسانی دیده می شدند که وضع لباس آنها با اهالی پایتخت تفاوت بسیار داشت و غالباً پوشاک ایشان عبارت بود از پیراهن بلند که تا ساق پا میرسید و بالای آن عبایی که عوض آستین هر جانب آن از زیر شانه تا دامن دو چاک دراز داشت و دستمال رنگارنگی دور سر و گردن پیچیده روی آن بافته ای از موی اسب بسته پای پوش آنها غالباً یک قطعه چوب درازی بود که با تسمه های چرمی بر روی پا و ساقها . بند میشد و هر کدامشان یک نیزه ی بلند در دست داشتند.
این مردمی که ما طرز پوشاک آنها را وصف کردیم نبطی های مسیحی ساکنین حیره و یا اعراب بدوی بودند که از قدیم الایام تا آن زمان جزو رعایای شاهنشاهی ایران به شمار می آمدند و لیکن به سبب وحشیگری و کثافت بی اندازه و مخصوصاً بت پرستی منفور مردم شهرنشین خاصه ایرانیان بودند و یک نفر عرب خیلی به زحمت می توانست از کوچه و بازار ولایتی بگذرد بدون آن که طرف استهزاء و تمسخر عامه و اطفال واقع شود اما امروز بر خلاف گذشته صدها از این طایفه با همان کثافت و عفونت بت های خود را که از سنگ و چوب یا فلزات ساخته شده بود زیب گردن ساخته ما بین اهالی متمدن پایتخت گردیده همه جا جرگه ی ایرانیان دور آنان را گرفته با بی تابی پرسش ها کرده یک نفر عرب را که لهجه ی او برای ادای پارسی مناسب تر بود
تلگرام
واتساپ
کپی لینک