جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
199,800
پیشگفتار
دوران کودکی
یخ روی قلبم قسطنطنیه
قونیه شهر عشق شهری که به روحم وسعت داد.
شمس آدمی که زمین و آسمانها را به هم نزدیک کرد.
قلبم را چگونه آتش بزنم اگر به قلبت عاشق شوم شمس
این جان سوخته ارزش گذایی کردن ندارد.
آیا کسی که آمدنش زیبا بود رفتنش هم زیبا خواهد بود؟
در قیام شبها قیامت را خاموش میکنم
مبتلای درد عشقم شفایم از توست ای یار
ای عارفه عشق معشوق می آید.
شمس و من و باغ گل
عشق و نکاح با عظمت وحدت
هر روز بدل از هزاران روز عمر
یاقوت ارغوانی
پدرم و شمس
آه اگر می توانستید شمس را با چشمان من ببینید.
او گرفتار تن و من عاشق روح کسی که بوی جنت میدهد.
پرنده ای که به سوی عشق الهی پرواز میکند
کوری دل
خلوتی که از حرف به خویشتن و از خویشتن به آتش تبدیل میشود ۱۶۹
گذر از افسردگی و پوشیدن خرقه معنا
راه ارتباط گرفتن با زندگی رابعه
از عابد بودن به سوی زاهد بودن
تو هم خرمن من هستی هم باد من
سیر عالم در شمس
گناه با گناه مبادله نمی شود.
عشق الهی روح را از زندان تن می رهاند
عشق روحم را به تلخی بوسید و در قبال آن جانم را خواست. من هزاران جان دارم؟ فدای شوری عرق تنش و راه بی پایانش با چند زن از مالکانه مولانا به همراه عمه فاطمه ام در کنار حوض نشسته ایم یک قدم دورتر از ما شمس به همراه چند درویش در حال حرف زدن بودند من با جان دل داشتم به حرفهای شمس گوش میدادم جان می گرفتم صدایی به نرمی ابریشم داشت و کلمه به کلمه به نرمی و با اعتنا حرف می زد و قبل از هر جمله ای میاندیشید صدایی بود که انگار سکوت داشت. نفسی بود که به شنونده اش طراوت و شادابی میداد صدایی بود که فقط آدمیزاد را نه بلکه کوه ها را سنگها و دریاها را به دنبال خود می کشاند. انگار طلسم این صدا دنیا را در بر گرفته است. از دل برآمده و به قلبها بگردد. دلها را ترنم میبخشد چه خوشبخت است کسی که دروازه وجودش را به این صدا باز کند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک