56,900
گوش کنید حدود پنج کیلومتر در دل جنگل دقیقاً پایین کوهستان آرنوت هستید و چنان سکوت سنگینی شما را در بر گرفته است که گویی در آن غرق شده اید. از صبح تا حالا هیچ پرنده ای آواز نخوانده حتی حالا که وسط تابستان است و مخصوصاً همین حالا که بادی خنک میوزد و به علت رطوبت آن قدر سنگین شده است که همان چند برگ رقصان روی شاخه ها را تکان نمیدهد. میان درختان بلوط و گردوی آمریکایی هیچ چیز تکان نمی خورد؛ وحوش در اعماق زمین هستند آنهایی که پوست نرم و پشمالو دارند در غارهای تنگ یا سوراخ های تنه درختان یکدیگر را در آغوش کشیده اند برف آن قدر عمیق است که پاهای قاطر تا ران داخل آن فرو رفته است هر چند قدم یک بار لنگ میزند با تردید نفسی سنگین میکشد و سنگهای لق و چاله ها را در زیر سپیدی بی انتها بررسی می کند؛ فقط در آن نهر باریک میتواند با اطمینان حرکت کند آب تمیز آن شرشرکنان در بستر سنگی کف می کند و به سمتی که هیچ کس در آن حوالی انتهایش را ندیده است پایین می ریزد.
به نظر می رسید فضای اطراف او گسترده تر میشود؛ وسعت و بی اعتنایی اش را به او نشان می داد. چرا به نشانه های مارجری بیشتر توجه نکرده بود؟ با چشم های نیمه باز بد سایه ها نگریست سعی میکرد با توجه به مسیر آنها، موقعیت خودش را تشخیص بدهد و وقتی ابرها یا حرکت شاخه ها آنها را می پوشاندند لعنت میفرستاد. وقتی یکی از گره های قرمز را روی تنه درخت دید خیالش راحت شد و یک دقیقه طول کشید تا متوجه شود خانه ای که به آن نزدیک میشد، متعلق به چه کسی است. آلیس با چشم های به زمین دوخته شده و سر پایین از کنار دروازه روبه رو گذشت. خانه سقف شیروانی داشت و ساکت بود کتری آهنی روی انبوه خاکستر سرد و یک تبر بزرگ روی کنده درخت رها شده بود دو پنجره شیشه ای کثیف از فاصله دور پیدا بود. آنجا چهار کتاب در یک ستون مرتب کنار صندوق پست چیده شده بودند، دقیقاً همان جایی که مارجری به جیم هورنر گفته بود که اگر هیچ وقت نخواست کتاب بخواند آنها را در آن قسمت قرار بدهد اسپریت را کشید و پیاده شد. با یک چشم پنجره را می پایید، سوراخ گلوله روی کلاه مارجری را به یاد میآورد کتاب ها دست نخورده به نظر می رسیدند. آنها را زیر بغل زد و با احتیاط داخل خورجینش قرار داد، سپس کمربند زین مادیان را بررسی کرد یک پایش را روی رکاب گذاشته بود که صدای مرد در دل کوه منعکس شد؛ قلبش به طرزی ناراحت کننده تند میزد.
در حال حاضر مطلبی درباره جوجو مویز نویسنده آن که به من ستاره بخشید در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
در حال حاضر مطلبی درباره افسانه مقدم مترجم کتاب آن که به من ستاره بخشید در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک