جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
39,900
با شرمندگی سرش را پایین انداخت و گفت: «راستش خودم هم نفهمیدم آن قدر مطمئن بودم که شما مرا سر کار گذاشته اید که اصلاً فکر هم نکردم چه برسد به استنتاج هفته قبل مدیرمان را سر کار گذاشته بودم و همگی به ریشش خندیده بودیم. مطمئن بودم یکی این بلا را سرم خواهد آورد. معذرت می خواهم می دانستم دیگر جواب مرا نخواهید داد ولی دلم نمی خواست شما را از دست بدهم؛ به همین دلیل یک آیدی جعلی ساختم و ادعا کردم که سرهنگ هستم ولی ۴۵ ساله بودنم را پنهان نکردم تا ببینم آیا شما حاضر هستید با آقای سیزده سال بزرگتر از خودتان آشنا شوید یا نه. حالا مرا می بخشید؟ قاه قاه خندیدم و مجبورش کردم تعریف کند که چگونه همکارانش را سر کار می گذارد. خدای من چه داستانهایی شنیدم حق داشت فکر کند چوب کارش را خواهد خورد. یک ساعتی حرف زدیم کوهنورد بود؛ عاشق طبیعت؛ عاشق مطالعه داشت تاریخ تمدن ویل دورانت را میخواند به هشتمین کتاب رسیده بود؛ دوره لویی چهاردهم پنج سال بود از همسرش جدا شده بود و یک دختر پانزده ساله داشت که با همسر سابقش زندگی میکرد
تلگرام
واتساپ
کپی لینک