جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
310,500
امیلی برونته نویسنده ی انگلیسی (۱۸۱۸) - (۱۸۴۸) با نگارش تنها اثر تراژدی خود با عنوان بلندیهای بادگیر بود که به عمر کوتاه سی ساله ی خود معنا و رفعت بخشید. رمانی عاشقانه داستانی شبح گونه عشقی آتشین و سوزان که بیشتر به یک کابوس شبیه بود از آن دسته کتابهایی که در ذهن آدمی میماند و سالها ذهن را به خود مشغول میسازد امیلی برونته با نگارش این شاهکار ادبی گویا بر روی سنگ خارایی قلم میزند تا سرنوشتی را بازگو کند که شبیه یک خاطره به نظر می آید. باید پذیرفت که اگر نوجوانی این اثر را برای اولین بار بخواند در فهم و درک آن دچار مشکل میشود و تجربه ای غیر قابل اعتماد کسب میکند. همان طور که راوی بالغ آن آقای لاک وود که جوانی نرم خو و شهری است در درک واقعیتهای خشن و بی رحمانه ی مکانی که چون تبعیدگاه به خود تحمیل کرده است چندان موفق نیست لاک پس از ناکام ماندن از عشق دختری پرشور و حال که در کنار دریا می بیند به این نقطه ی دور افتاده میگریزد تا بتواند از زیر بار این اشتباه فرار کند. طوری که بعد از شناختن این نقطه ی شخصیتی او آدمی از خود می پرسد که آیا این مرد یک احمق است؟
صبح یک روز دلپذیر ماه ژوئن بود اولین نوزاد زیبایی که با پرستاری من بزرگ شد و به عبارتی آخرین فرزند از خانواده ی قدیمی ارنشا و دیده به جهان گشود. ما مشغول جمع آوری علوفه در مزرعه ای دور دست بودیم دختری که معمولاً صبحانه مان را می آورد یک ساعت زودتر از موعد پیدایش شد و در حالی که دوان دوان از کوره راه میان مرغزارها به طرفمان می آمد مرا بلند صدا زد. وقتی نزدیک شد نفس نفس زنان گفت: «اوه چه بچه ی قشنگی! زیباترین نوزاد پسری است که تاکنون دیده ام ولی دکتر میگوید که مادرش رفتنی است. از خود پزشک شنیدم که به آقای هیندلی گفت همسرش در این چند ماهه مسلول بوده و قوایش تحلیل رفته است دیگر امیدی به زنده ماندنش نیست. قبل از آنکه فصل زمستان فرا برسد او خواهد مرد نلی عجله کن باید زودتر به منزل برگردی قرار است مراقبت از بچه را تو بر عهده بگیری باید به بچه شیر و شکر بدهی و شب و روز از او نگهداری کنی ای کاش من به جای تو بودم
تلگرام
واتساپ
کپی لینک