جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
162,800
این کتاب غیر ممکن است.
یک یادداشت قبل از آن که درست راه بیفتیم.
۱ سقوط.
۲ فرود آمدن .
برخاستن
۴ زیستن
د بودن
مطالعات بیشتر .
یک یادداشت و تعدادی سپاسگزاری
مجوزهای مؤلفین
کمک گرفتن برای مشکل سلامت روان
مادر و پدرم در فرودگاه بودند آنجا ایستاده بودند و در آن واحد خسته و شاد و نگران به نظر میرسیدند همدیگر را بغل کردیم. با ماشین به خانه برگشتیم.
من بهتر بودم. من بهتر بودم گرفتاریهایم را در مدیترانه گذاشته بودم و حالا خوب بودم هنوز قرص های خواب آور و دیازپام می خوردم اما به آنها نیاز نداشتم فقط به خانه نیاز داشتم. فقط به مامان و بابا نیاز داشتم. بله من بهتر بودم هنوز کمی عصبی بودم اما بهتر بودم. من بهتر بودم
ما خیلی نگران بودیم مامان این را گفت و به هشتاد و هفت شکل دیگر تکرارش کرد. مامان از روی صندلی مسافر برگشت و به من نگاه کرد و لبخند زد و لبخندش کمی نا امیدانه بود چشم هایش از اشک برق می زدند. آن را حس کردم سنگینی مامان سنگینی پسری بودن که مشکل پیدا کرده سنگینی موجب ناامیدی بودن سنگینی امیدی بودن که آن طور که باید عملی نشده.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک