کتابی است نوشتهی رایان هالیدی و چاپ نشر میلکان. نویسندهی کتاب میگوید: این کتاب دربارهی من نیست، بلکه دربارهی خودپسندی است. به همین دلیل، میخواهم به سؤالی پاسخ دهم که اگر بگویم دربارهاش فکر نکردهام، دروغ گفتهام.
آخر من چه کاره هستم که دربارهی خودپسندی بنویسم؟!
داستان من اهمیت چندانی برای فهم آموزههای این کتاب ندارد، اما در اینجا بهطور خلاصه برای ایجاد پیشزمینه دربارهاش حرف میزنم؛ چرا که در تمام مراحل زندگیِ کوتاهم، خودپسندی را تجربه کردهام: آرزو، موفقیت، شکست و دوباره و دوباره از نو.
انسان با رسیدن به موفقیت، وسوسه میشود داستانی بیعیبونقص برای موفقیتش ببافد و شانسهایی را که آورده، نادیده بگیرد و از خودش اسطوره بسازد. همان حکایات پرفراز و نشیب و کشمکشهای زیاد برای رسیدن به تعالی در برابرِ همهی آن ناملایمات که همهتان میدانید: روی زمین خوابیدن، طرد شدن از سوی پدر و مادرم و سختی کشیدن برای رسیدن به خواستهام. همان نوع داستانگویی که در آن، بالاخره استعدادتان به هویت و دستاوردهایتان به ارزش تبدیل میشود؛ اما داستانی مانند این اصلاً صادقانه و مفید نیست.
این کتاب را به این دلیل ننوشتهام که فکر میکنم به دانشی دست یافتهام که صلاحیت ترویجش را دارم، بلکه معتقدم این همان کتابی است که در نقاط عطف مهم زندگی خودم به وجودش نیاز داشتم؛ وقتی مثل بقیهی آدمها باید به حیاتیترین سؤالاتی پاسخ میدادم که هر شخصی ممکن است در زندگی از خودش بپرسد: قصد دارم در زندگی چه کسی باشم و چه مسیری را در پیش بگیرم؟
در حالی که کتابهای تاریخ مملو از داستانهای نوابغ خودشیفته و آیندهنگری است که دنیا را با نیروی محض و نامعقولانهی خود زیرورو کردهاند، پی بردهام که اگر جستوجو کنیم خواهیم فهمید که تاریخ همچنین به دست اشخاصی شکل گرفته که در هر قدم از راه با خودپسندی خود جنگیدهاند؛ کسانی که از توجه مردم دوری کرده و اهدافشان را بر تمایلشان برای شناخته شدن اولویت دادهاند. درگیری با چنین داستانهایی و بازگوییشان روش من برای آموزش بوده است.
این کتاب شدیداً تحت تأثیر فلسفهی رواقی و تمامی متفکران بزرگ کلاسیک قرار گرفته است. به همان نحوی که در کل دوران زندگیام بر اینها تکیه کردهام، بهطور چشمگیری از آنها در نوشتن این کتاب کمک گرفتهام. هر چیزی که در این کتاب برایتان مفید باشد، به دلیل همین فلسفه است، نه قلم من.
طبق گفتهی دموستن، سخنور یونانی، اخلاق نیکو با درک شروع و با جسارت تکمیل میشود. در ابتدا باید به جهان و خودمان با دیدی جدید بنگریم، سپس باید برای متفاوت بودن و متفاوت ماندن بجنگیم که این مرحلهی دشوار کار است. منظورم این نیست که باید همیشه تا آخرین ذرهی خودپسندی خود را سرکوب کنیم و فرو بنشانیم، یا این که اصلاً چنین کاری ممکن است؛ اینها فقط یادآوریها و داستانهایی اخلاقی برای برانگیختن واکنشهای بهترمان است.
ارسطو در کتاب معروفش اخلاق از مثال قطعهای چوب کج و معوج برای توصیف انسان استفاده میکند. برای برطرف کردن آن کژی یا انحنا، نجار بهآرامی در خلاف جهت فشار وارد میکند و چوب صاف میشود. این در حالی است که دو هزار سال بعد کانت اظهار کرد که هیچچیز صافی از الوار ناهموار بشریت در نمیآید. شاید ما هرگز نتوانیم صاف شویم؛ اما میتوانیم تلاش کنیم صافتر شویم.
احساس خاص بودن یا قدرت اختیار و انگیزه داشتن همیشه خوب است؛ اما هدف کتاب حاضر این نیست. در عوض، صفحات این کتاب را به این منظور تنظیم کردهام که شاید به همان چیزی که من در آخر رسیدم شما هم برسید و آن هم این است که «خودتان را بیشتر دستکم بگیرید». امیدوارم روی داستانی که دربارهی منحصربهفرد بودنتان تعریف میکنید، کمتر حساب کنید و در نهایت، برای انجام کاری که قرار است با آن دنیا را دگرگون کنید فرصت کافی پیدا کنید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک