جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
355,200
او در حالی که به پشت خوابیده بود با بندهای چرمی به یک تخت باریک فلزی بسته شده بود بند روی قفسه ی سینه ی او محکم شده بود. دستهایش به کناره های تخت بسته شده بود. خیلی وقت پیش از تلاش برای رهایی دست کشیده بود. بیدار بود اما چشمانش بسته بودند اگر چشمانش را باز میکرد خود را در تاریکی می یافت؛ تنها نور موجود نوار باریکی بود که از بالای در نفوذ کرده بود. مزه ی بدی در دهانش احساس میکرد و خیلی دلش میخواست مسواک بزند. به صدای قدم ها گوش میداد که نشانه ی آمدن او بود. نمی دانست چه قدر دیر وقت بود اما حس میکرد برای ملاقات با او خیلی دیر شده بود با یک لرزه ی ناگهانی در تخت چشمانش را باز کرد انگار دستگاهی برقی در ساختمان راه افتاده و باعث لرزش تخت شده بود بعد از چند لحظه دیگر مطمئن نبود که اینها تصورات او بودند یا واقعیت در ذهنش یک روز دیگر را علامت زد.
برگر ادامه داد: حالا وقت تقسیم وظایف است. مالین می خواهم موضوع این شماره را طرح ریزی کنی از ماه بعد این مسئولیت اصلی تو می شود. با در نسخه ی اولیه ی کتاب را ویرایش خواهی کرد. لوتا بنابراین از تو میخواهم از مارس تا مه دستیار موقتی هیئت تحریریه ی مجله باشی باید تمام وقت کار کنی مالین و میکانیل تا جایی که وقت اجازه دهد به تو کمک خواهند کرد.
اريكسون با حرکت سر تأیید کرد.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک