کتاب ماچیسمو را می
توانید با استفاده از روش های زیر با سایرین به اشتراک بگذارید.
فروش ویژه
کتاب ماچیسمو
معرفی کتاب ماچیسمو
3.9 (5)
کتاب
ماچیسمو (نمایشنامه15)،
اثر
محمد یعقوبی
،
در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول
در سال 1399
توسط انتشارات
مروارید
،
به چاپ رسیده است.
این محصول
در قطع و اندازهی جیبی،
در سایت ایده بوک قرار دارد.
«ماچیسمو» عنوان نمایشنامهای است نوشتهی محمد یعقوبی که به عنوانِ متنی اقتباسی، از رمان «کنسول افتخاری»، نوشتهی گراهام گرین، اقتباس شده است.
«ماچیسمو» یک درام خوشساخت پلیسیسیاسی است. آنچه در کار محمد یعقوبی بیشتر به چشم میآید، شیک بودن بستر اجرایی آن است، این شیکی با خوشساختی روابط علت و معلولی در هم میآمیزد تا مخاطب از همان ابتدا و با یک وضعیت کنشمند برای رسیدن به نتایجی معمایی و سیاسی هدایت شود. گراهام گرین این وضعیت را به محمد یعقوبی پیشنهاد میدهد، اما این نمایشنامهنویس ایرانی بهدنبال بیان شاخصههای کاری خود است و در اینجا به تقطیع بیست و چندگانه تابلوهای به هم پیوسته و خطی دست میزند. یعقوبی درگذر این تابلوها به روابط و بازگشایی درونیات آدمهای درامش میپردازد، قرار نیست که در این وضعیت همه بد یا خوب باشند، بلکه هریک به دنبال انجام وظیفهی خود براساس باورها و آرمانها و خلقیات و غرایز و عواطف درونی خود هستند؛ همانطور که لئون ریواس از کلیسا، در مقام پدر روحانی، به دلیل ازدواج با زن دلخواهش دل میکَند و حالا خود را در یک گروه مبارز کمونیستی میبیند و همچنان خود را به کلیسا و باورهای آسمانی پایبند میداند. این پارادوکس در مورد مابقی آدمها نیز بهگونهای دیگر وجود دارد و البته در شخصیت ریواس پررنگتر است. چنانچه دکتر پلار، با آنکه سیاسی و اصلاً پایبند مسائل اخلاقی نیست، اما در زمان همکاری و گروگان گرفتن کنسول افتخاری، بهعنوان یک پزشک حاذق و قسمخورده و یک دوست، در حفظ و نگهداری این کنسول تلاش خود را میکند. این در حالی است که در خارج از این وضعیت، پزشک به رابطهی کنسول و همسرش کلارا حسادت میکند. در این شرایط، هریک به دنبال ایدهآل خود میگردد و درنهایت پلیس است که به دلیل تکرار اشتباهات گروگانگیرها پیروز میشود و تمام این آرزوها را بر باد میدهد.
گرهافکنیها و گرهگشاییها و فراز و نشیبها به قاعده و بهموقع است و در زمان اجرا هم تکلیف بازیگران کاملاً روشن و مشخص است. هریک بنا بر ارزیابی شخصیتها، در صحنه حضور خود را تثبیت میکند. گاهی در این زمینه، طنز و لحظات خندهآمیز نجاتبخش همهچیز میشود و از فضای پیچیده و استراتژیک این آدمها میکاهد تا حرفهای جدی باعث خستگی و کسالت تماشاگران نشود، درست مثل زندگی که آدمها برای گریز از ملال و کسالت دست به شوخی میزنند. مثلاً وقتی ریواس دربارهی تفاوت همسر و زن توضیحاتی را برای مارتا میدهد، کاملاً این لحظات سرگرمکننده است. ضمن آنکه این توضیح غیر اصولی و غیر کاربردی هم به نظر میرسد و شاید همین نکته باعث طنزآمیزشدنش میشود.
در بازیها هم هدف این بوده که نوعی روانشناسی رفتاری، بر پایهی اگرهای مفروض و جادویی، پیشبرندهی حسها و رفتارها باشد. قرار نیست اغراقی در صحنه دیده شود، بلکه هریک بنابر تعبیر واقعگرایانه باید در صحنه حرکت داشته باشند. همین نکته باعث میشود که همهچیز سر جای خودش قرار بگیرد و هیچ حرکتی زائد و غیرقابل وصف به نظر نیاید.
طراحی صحنه در اجرای این اثر هم در انحصار مکعبها (به جای میز، صندلی، تختخواب) و درها (بهمنظورهای مختلف) و یک پردهی سفید برای بهرهمندی از تکنیک سایه برای بیان روابط و اتفاقات بیرونی است. لباسها هم در مجموع شیک به نظر میآید. قرار نیست به نکات زشت و بدمنظر ظاهری پرداخت شود. شاید قرار است که فکر معطوف به مسائلی مهمتر از لباس و ظاهر آدمها بشود؛ چون در اینجا بیش از هر چیزی حتی از خود آرمانها، روابط آدمها برجسته میشود.
این برجستگی هم به دلیل ایجاد یک تحول بنیادین، در ذهن و رفتار کنسول افتخاری است. او پیش از آنکه به پلیس و نظام حکومتی آرژانتین خوشبینانه نگاه کند و نجات خود را باعث غرور فردی خود بداند، از این آزادی بهعنوان یک دروغ یاد میکند. چون اصلاً آنها برای نجات یک کنسول نیامدهاند بلکه هدف کشتن مبارزان پاراگوئه و همدستان آنها بوده است.
یعقوبی بهاینترتیب، بر فضای احتمالاً کلیشهای و شعارزده مبارزان و چریکهای امریکایی لاتین غلبه میکند، تا تفسیر خود را از یک واقعه بهمنظور بیان حقایقی گستردهتر و تصمیمپذیرتر ارائه کند.
در «ماچیسمو»، مانند دیگر آثار محمد یعقوبی، تکنیک به عنوان یک اصل اساسی در خدمت اجراست و این تکنیک در تمام عناصر موسیقی، گریم، طراحی صحنه و لباس و افکت و صداسازی لحاظ شده است و بازی بازیگران در پیوند با این تکنیکهاست که برجسته میشود.
گوشه ای از کتاب
خانهی چارلی فورتنوم. کلنل پرز و دکتر دست هم را گرفتهاند و میفشرند.
کلنل پرز: با کنسول کار داری؟
دکتر پلار: آره.
کلنل پرز: خونه نیست. دفترش رفتی؟
دکتر پلار: نه. تلفن زدم نبود.
کلنل پرز: با سرایدارش حرف زدی؟
دکتر پلار: نه. کسی جواب نداد.
کلنل پرز: تعجب نمیکنی من اینجام؟
دکتر پلار: چرا.
کلنل پرز: من اومدم به خانم فورتنوم خبر بدم اتومبیل شوهرش پیدا شده. ولی خود کنسول رو پیدا نکردیم.
دکتر پلار: یعنی اتومبیل سالم بود یا… منظورم اینه که تصادف کرده؟
کلنل پرز: چرا این سؤال رو میکنی؟
دکتر پلار: خب. فورتنوم تا حدی در نوشیدن افراط میکنه.
کلنل پرز: آره. اما من احتمال میدم اتفاق دیگهای براش افتاده.
دکتر پلار: چه اتفاقی؟
کلنل پرز: هر اتفاق مشکوکی که اینقدر نزدیک مرز بیفته ممکنه دلیل سیاسی داشته باشه. دکتر پلار: آخه چرا فورتنوم؟ اون که ارتباطی به دنیای سیاست نداره.
کلنل پرز: کنسوله.
دکتر پلار: کنسول افتخاری.
کلنل پرز: خب. شاید آدمرباها میخواستن سفیر کبیر امریکا رو بدزدن ولی به اشتباه کنسول رو دزدیدند. همیشه احتمال اشتباه هست. خود شما یا من مگه اشتباه نمیکنیم؟ گفتم «شما» فقط برای اینکه شما تقریباً یکی از مایی. گرچه احتمال این هست که شما هم غیرمستقیم درگیر این ماجرا باشی.
دکتر پلار: کلنل! یعنی من اینقدر شبیه آدمدزدهام.
کلنل پرز: نه. ولی من به پدر شما فکر میکنم که خودت یهبار بهم گفتی توی پاراگوئه زندانیه. هنوز هم زندانیه یا آزاد شده؟
دکتر پلار: زندانیه.
کلنل: پس حق بده به شما مظنون باشم. تو انگیزهی آدمربایی داری. راستش من به جرم سیاسی خیلی حساسیت دارم.
نویسنده
محمد یعقوبی
زاده سال ۱۳۴۶ در لنگرود. با اینکه رشتهی دانشگاهی یعقوبی به تئاتر ارتباطی نداشت و او در رشته حقوق قضایی تحصیل کرده اما در همان دوران دانشجویی، فعالیتهای تئاتری خود را از گروه تئاتر دانشگاه با جدیت دنبال میکرد.
پرورش یافتهی مکتب حمید سمندریان، نخستین نمایشنامهی خود با عنوان بازگشت را در سال ۱۳۶۸ به نگارش درآورد.
استعداد یعقوبی در زمینهی نوشتن و کارگردانی در همان سالها خیلی زود بر همگان آشکار شد تا آنجا که هنوز خیلی جوان بود که موفق شد برای نمایشنامهی زمستان ۶۶، جایزهی بهترین کارگردانی را از آن خود کند.
یعقوبی در سال ۱۳۷۶ گروه تئاتر امروز را تاسیس کرد و پس از ۴ سال یعنی در سال ۱۳۸۰ از این گروه جدا شد و سه سال بعد گروه جدیدی را با نام تئاتر این روزها تاسیس کرد. فضاهای واقعگرایانه منطبق بر مضامین اجتماعی از اصلیترین درونمایههای نمایشنامههای اوست.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک