سرزمین موعود عنوان کتابی است نوشتهی باراک اوباما که انتشارات بهزاد آن را به چاپ رسانده است. اوباما میگوید: قبل از همه چیز، دلم میخواست با صداقت و یکرنگی تمام، علاوه بر دیدارهای که با شخصیتهای مهم داشتم، همچنین جریانات مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که برای من و هیئت دولتم چالشهایی دشوار محسوب میشد و ما را موظف به موضعگیری میکرد، خاطرات خود در کاخ سفید را نیز شرح دهم. قصد داشتم به خوانندگان کتاب خود بگویم و رئیسجمهور بودن چه حس و حالی دارد. میخواستم پرده را کمی کنار زده و به مردم بگویم ریاست جمهوری با وجود آن که از دور خیلی پرشکوه و جلال به نظر میرسد، ولی همچنان شغلی مانند سایر مشاغل است و حکومت فدرال ما نیز تشکیلاتی انسانی مانند بقیهی نهادها میباشد. زنها و مردهایی که درکاخ سفید مشغول کار هستند، مثل بقیهی مردم، در جریان فعالیت روانهی خود، ترکیبی از احساسات گوناگون، اعم از رضایت، نارضایتی، امید، ناامیدی، خرابکاری یا موفقیتهای ریز و درشت را تجربه میکنند. سرانجام دلم میخواست داستانی شخصیتر را برای جوانان نقل کنم تا شاید الهامبخش کسانی باشد که دلشان میخواهد بعدها وارد خدمات دولتی شوند. برای آنها تعریف کنم که من ابتدا به دنبال شغل مناسبی بودم تا از طریق آن ریشههای متفاوت میراث درهم برهم و آشفتهی خود را شرح دهم، و این مسیر نبود جز از این طریق که ریسمان قایق کوچک زندگی خویش را به کشتی بزرگتری ببندم و وارد عرصهی اجتماع شومو برای زندگی خود هدفی بیایم.
در نظر داشتم که همهی مطالب فوق را در پانصد صفحه شرح دهم و فکر میکردم بتوانم این کتاب را در مدت یک سال بنویسم، اما باید اعتراف کنم که پروژهی نگارش کتاب، آنطور که برنامهریزی کرده بودم پیش نرفت و علیرغم همهی تلاش که به خرج دادم حجم کتاب آنقدر زیاد شد که مجبور شدم آن را در دو جلد به رشتهی تحریر درآورم. بدبختانه دفتر من در کاخ سفید، درست در کنار اتاق لینکن قرار داشت و هر روز آن نسخهی ۲۷۲ کلمهای سخنرانی او در آرامگاه سربازان در گتیسبورگ را میدیدم و به همین دلیل شک نداشتم اگر نویسندهای باهوشتر از من بود به راحتی میتوانست کتابم را خلاصهتر بنویسد. اما من هر دفعه که در دفتر خود مینشستم تا مثلا ماجرای کارزار انتخاباتیام، یا نحوهی حل و فصل بحران مالی توسط هیئت دولت ، یا مذاکره و گفتگو با روسها در مورد کنترل تسلیحات هستهای، یا وقایعی که منجر به بهار عربی شد را بنویسم، اصلا نمیتوانستم به خلاصهنویسی بپردازیم و آنها را کوتاه و مختصر توضیح دهیم. اکثر مواقع حس میکردم باید مطالب را به طور کامل و با ذکر جزئیات شرح دهم و از هرگونه پاورقینویسی یا آوردن یادداشت در انتهای کتاب نفرت دارم. متوجه شدم که نمیتوانم بگویم هر نوع تصمیمگیریام فقط براساس دادههای اقتصادی یا جلسات مشاوره در دفتر بیضی اتخاذ میشد، بلکه آنها را عمدتا بر پایهی گفتگوهایی که مثلا با فردی غریبه در دوران کارزار انتخاباتی داده بودم، بازدید از یک بیمارستان نظامی، یا درسهایی که سالها پیش از مادرم گرفته بودم، شکل میگرفتند. خاطرات شیرینی را که در طی هشت سال زندگی در کاخ سفید تجربه کرده بودم (مثلا تلاشم برای یافتن مکانی مخفی جهت سیگار کشیدن در شب، یا قاهقاه خندیدن با همکارانم در هنگام بازی ورق در هواپیمای مخصوص رئیس جمهور) را نیز نمیتوانستم به گونهای کلی ثبت کنم، بلکه ترجیح میدادم آنها را با جزئیات شرح دهم.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک