جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
266,000
بخش اول
فصل ۱
فصل ۲
فصل ۳
فصل ۴
فصل ۵
فصل .....
فصل ۷
فصل ۸
بخش دوم بازگشت موموکو
فصل .....
فصل ۲
فصل ۳
فصل ۴
فصل 5
فصل ۶
فصل ۷
فصل ۸
فصل ۹
فصل ۱۰
فصل ۱۱
فصل ۱۲
هفته ای یک بار مردانی را تعقیب میکنم که شوهرم نیستند. این کار را با تمام دردسرهایش هنوز انجام میدهم باید دست از این کار بکشم کارهای زیادی هست که نباید انجام دهم؛ مثلاً سیگار میکشم صاحب یک کتابفروشی ام برای کلاس فرانسوی پول میدهم اما همیشه برای جیم شدن از کلاس دنبال بهانه ام تعقیب مردان هم یکی از این کارهاست که باید دست از آن بکشم. دخترانم را پیاده به مدرسه میبرم در راه به پدر و مادرهایی که به من زل میزنند خیره نگاه میکنم و از کنار هم رد میشویم و می گردم تا مردی را که میخواهم آن روز تعقیبش کنم پیدا کنم. گاهی تعقیب را درست از پیاده رو شروع میکنم و آرام به دنبال پدر بچه ای که راهش را از لابلای جمعیت باز کرده و از دروازه بزرگ مدرسه خارج میشود راه می افتم. بارها پیش آمده که در خیابان شلوغ سنت آنتوانه ، انبوه جمعیت در حال عبور را ورانداز کرده ام
من جدا شد و من تنها به خانه برگشتم این موضوع ناراحتم نکرد، در واقع برعکس باعث خوشحالی ام شد. به من انرژی داد. پیش بینی مرا تأیید کرد، یا اگر روراست بگویم، آرزویم را محقق کرد. من کاری کرده بودم که آن پسر لبخند بزند، رویای خود را دنبال کند. بی قرار باشد که از نظر من بی قراری اش جنبه هنری داشت و برای او الزامی بود. همه اینها حالا مال من بود؛ همه اش. اگر بعد از ماه عسل پاهایش را جلوی تلویزیون ـ که مال من بود ـ دراز میکرد بعد کاسه را - که مال خودش بود ـ بالا می گرفت و در حالی که من در آپارتمان - که مال او بود - مشغول کار بودم و به من می گفت «ذرت بوداده» می خواهد، با گلوله میزدمش. نمیدانم اولین بار که غیبش زد یا در هر سفری که بعدتر رفت چه کاری انجام داده بود. فقط میدانم مدام غیبش میزد. من اسم این رفتن ها را «جیم شدن برای نوشتن گذاشته بودم عبارتی که نیشدار و گویا بودنش او را به شدت ناراحت میکرد البته من از رفتنش ناراحت نمی شدم درباره این موضوع قبلاً توافق کرده بودیم او ممکن بود بگوید «قبلاً بهت گفته بودم اما هیچ وقت چنین حرفی نزد چون من هرگز شکایتی نکردم. چون به تمام موارد توافق شده عمل شده بود حتی در موضوع بچه ها که همیشه درباره شان نگران بود به گفته خودش مسئله این نبود که آنها را نمیخواست مسئله این بود که شک داشت کائنات بخواهند او صاحب بچه شود. من گفتم بگذار کائنات خودش تصمیم بگیرد و این طور هم شد. ما صاحب دو دختر شدیم و در کمال شگفتی پدر و مادر خوبی هم از آب در آمدیم. در مورد خودم باید بگویم این که مادر موفقی بودم تصادفی بود...
هفته ای یک بار مردانی را تعقیب میکنم که شوهرم نیستند....
کتابفروشی نویسندگان فقید داستان مردی گمشده است که همسر و فرزندانش سرنخ هایی از او در کتابها و فیلم های گوناگون می یابند و یکی پس از دیگری آنها را پیگیری میکنند تا از و تا از پاریس سر در می آورند بلکه این سرنخ ها به جایی برسند.
در خلال این جستجوها خواننده نیز پاریس را از دریچه این کتابها و فیلم ها می بیند و گاهی چنان درگیر آنها میشود گویی خودش نیز در پاریس زندگی می کند؛ تجربه ای آکنده از عشق، تردید، بلوغ، جوانی زندگی و بوی مرگ کالانان از خلال داستانی جذاب و پرتعلیق راوی اندوه از دست دادن ها و شادمانی بازیافتن هاست.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک