37,000
الفضل ما شهدت به الاعداء خیلی مایلم به خواننده کتاب بگویم مصاحبه هایی که در آن آمده چگونه تهیه شده است. حدود دو سال پیش در یک بعد از ظهر پاییزی در حضور سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی جلسه ای برقرار بود بحث اصلی این جلسه نقش مطبوعات به ویژه در روزنامه جمهوری اسلامی در بیان و تثبیت ارزشهای معنوی و حماسی جنگ بود. مسائل متعددی از طرف مسئولین بخشهای مختلف روزنامه مطرح و به بحث گذاشته شد که از جمله پیشنهاد تهیه این سلسله مصاحبه ها بود. من دلایل کافی برای اهمیت این کار داشتم و تک تک این دلایل را برای سردبیر و سایرین بازگو کردم پیشنهادم پذیرفته شد و از فردای همان روز شروع به تهیه مقدمات کار کردم در ابتدا هرگز باور نمیکردم که مشکلات سر راه این قدر درشت و غامض باشد که بتواند بارها برنامه را تا مرز توقف پیش ببرد زیرا بعد از گذشت چند ماه هنوز پشت در اردوگاه ها در آرزوی تهیه حتی یک مصاحبه، آن هم به عنوان «آزمایش» مانده بودم هر روز که میگذشت اهمیت و ارزش این کار برایم
این فجایع فقط افراد نظامی شما را شامل نمی شود. غیر نظامیان شما هم در آتش خباثت افراد بعثی ارتش عراق بسیار سوخته اند. شاید اسرای دیگر برای شما گفته باشند حتما از فجایعی که به روستاهای مرزی رفته است مطلع هستید من یکی دو مورد را شاهد بودم که برایتان نقل میکنم قبل از حمله کرخه کور نیروهای ما در منطقه مستقر بودند. در حوالی موضع ما قریه ای بود که همه اهالی آن را عشایر تشکیل می دادند. اهالی به کارهای روزمره خود مشغول بودند ولی اجازه نداشتند به مواضع ما نزدیک شوند. یک روز سرهنگ مقدم حسن فرمانده تیپ ۹ به افراد دستور داد همه اهالی آن قریه را دستگیر کنند و به تیپ بیاورند. عده ای از نظامیان مسلح به طرف قریه رفتند و بعد از ساعتی اهالی را آوردند. اهالی دستگیر شده حدود سی نفر میشدند که ده زن هم در میان آنان بود. سرهنگ حسن دستور داد زنها را جدا و رها کنند که به خانه هایشان برگردند اطفال و مردها را نگه دارند. بچه ها گریه کنان به دنبال مادرانشان میدویدند و جدا کردن آنها از مادرانشان کار بس دشواری بود. بالاخره نظامیان ما با دردسر فراوان زنها را جدا کردند و به قریه فرستادند. مردان و کودکان را در یک سنگر بزرگ و خالی که برای تانک کنده شده بود جمع کردند بعضی از اطفال به سختی مویه می کردند. مردها با خوف و رجا چشم به دهان سرهنگ دوخته بودند. سرهنگ یکی از سربازان مسلح را صدا کرد و به او دستور داد همه را به رگبار ببندد. سرباز نگاهی به اطفال کرد. دستور سرهنگ دوباره تکرار شد. اما سرباز از اجرای دستور امتناع کرد و با صدای لرزان گفت قادر نیست چنین کاری را بکند و از سرهنگ ملتمسانه خواست اجازه دهد که او برود.
در حال حاضر مطلبی درباره مرتضی سرهنگی نویسنده اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک