جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
134,550
واقعاً با کلاس به نظر می رسد نه؟ تعجبی ندارد که پدر اصرار داشت وقتی مادرشان نبود او را بابا صدا کنند زندگی کاملاً متفاوتی را دوست داشت و معمولاً تا وقتی با او حرف نمیزدند چیزی نمی گفت مرد قدرتمند و قوی هیکلی بود ولی زنش باعث میشد از درون احساس کوچک بودن کند. بابا فقط ۴۰ سال داشت ولی موهایش ریخته بود و همیشه کمی قوز میکرد. ساعت های طولانی در یک شرکت ماشین سازی در حومه ی شهر کار میکرد.
مادر پرسید: «یه سوسیس زیر دستمال سفره ات قایم کردی کلوی؟ کلوی با عصبانیت گفت: «تو همیشه واسه ی من دردسر درست میکنی این حقیقت داشت. آنابل دو سال از کلوی کوچک تر بود. از آن بچه هایی بود که پدر و مادرها فکر میکنند بی نقص هستند، ولی بچه های دیگر از آنها خوششان نمی آید چون همیشه سعی میکنند خود را خوب نشان دهند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک