«در ستایش پیادهروی» عنوان کتابی است به قلم ارلینگ کاگه. چرا راه میرویم؟ از کجا میآییم؟ به کجا میرویم؟ این در ذات همهی ماست که پایی را پس از پای دیگر روی زمین بگذاریم و سفری را به قصد کشف دنیای بیرون آغاز کنیم؛ اما با اینکه پیادهروی فعالیتی جهانی است، هر یک از ما آن را متفاوت با دیگری تجربه میکنیم. برای ارلینگ کاگه -کاوشگر مشهور- راه رفتن همپای طبیعیِ خلاقیت است: مجالی برای اندیشیدن. پیادهروی همچنین پادزهری است برای شتابی که به زندگیمان دادهایم، به اصراری که بر عجله کردن داریم و انجام شتابان و بیدقت همهی کارهایمان. اکنون پیادهروی کردن رادیکالترین کاری است که میتوانیم انجام دهیم.
بقراط، پدر پزشکی مدرن، ۲۴۰۰ سال پیش، این حقیقت را درک کرده بود. او دربارهی درمان غلط هشدار داده و تأکید کرده بود که هیچ دارویی نمیتواند اثری به گستردگیِ قرار دادنِ یک پا جلوی پای دیگر داشته باشد: پیادهروی بهترین دارو برای انسان است. پیادهروی در سلامت انسان از هر نوع دارویی که در طول تاریخ استفاده شده مؤثرتر است.
نویسندهی کتاب معتقد است: زمانی که راه میروم، همهچیز آرامتر حرکت میکنند، دنیا دلچسبتر به نظر میرسد و مدت کوتاهی از کارهای خانه فارغ میشوم. نه قرار ملاقاتی دارم و نه مقالهای برای مطالعه. انسانِ آزاد زمانش را در اختیار دارد. نظرات، انتظارات و حالات خانواده و دوستان و همکاران برای چند دقیقه یا چند ساعت بیاهمیت میشوند. هنگام راه رفتن، قلب زندگی خودم میشوم و همزمان، تا مدت کوتاهی خودم را کاملاً فراموش میکنم.
برای رفتن از جایی به جای دیگر، صرف دو ساعت زمان بهصرفهتر است تا صرف هشت ساعت، قبول؛ اما این مسئله فقط از نظر ریاضی درست است. درواقع تجربهی من متضاد آن است: وقتی سرعتِ سفر را افزایش میدهم، زمان سریعتر میگذرد. سرعت و زمانِ من بهطور موازی شتاب میگیرند، به این شکل که انگار مدتزمان یک ساعت کمتر از یک دور گردش عقربه میشود. زمانی که عجله دارم، بهندرت به چیزی توجه میکنم.
زمانی که با خودرو میروید به سمت کوهی با چشمههایی کوچک، دامنهها، صخرهها، خزهها و درختهایی که از اطرافتان عبور میکنند، زندگی محدودتر و کوتاهتر میشود. به باد، بو، هوا و نورهایی که تغییر میکنند بیتوجهید. پاهایتان خسته نمیشود. همهچیز تصویری محو و نامشخص میشود.
تنها زمان نیست که با افزایش سرعت کوتاه میشود؛ حستان در مورد مسافت هم همینطور است. ناگهان خودتان را در پای کوه میبینید و متوجه میشوید که حتی درکتان از فاصله از بین رفته است. پس از طی مسافتی طولانی، ممکن است وسوسه شوید و حس کنید چیزهای زیادی را تجربه کردهاید. شک دارم این درست باشد.
اگر در همان مسیر پیاده راه میرفتید و به جای نیم ساعت یک روز کامل زمان میگذاشتید، آنوقت بهراحتی نفس میکشیدید، گوش میدادید و زمین را زیر پاهایتان احساس و خودتان را خسته میکردید. آن روز کاملاً متفاوت میشد. اگر چنین کنید، آرامآرام محیط اطرافتان بزرگتر به نظر میآید و کوهها پیشِ رویتان ظاهر میشوند و سر به آسمان میسایند. آشنا شدن با این محیط، مانند ساختن دوستی زمان میبَرد. کوه، که وقتی به آن نزدیکتر میشوید کمکم شروع به تغییر میکند، وقتی به آن میرسید حسی شبیه به یک دوست صمیمی را به آدم میدهد. چشمها، بینی، شانهها، شکم و ریههایتان با کوه سخن میگویند و کوه پاسخ میدهد. زمان مستقل از دقیقه و ساعت، طولانی میشود.
این همان رازی است که همهی کسانی که پیاده راه میروند پیش خود نگه داشتهاند: زندگی زمانی که راه میروی طولانیتر است. راه رفتن به جای کاهش زمان آن را درازتر میکند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک