جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
99,500
بسیار خوشحالم که با ترجمه کتاب گران قدر و به یاد ماندنی دور شده نویسنده برجسته و صاحب سبک آن خانم چین ارکهارت را به گستره کتاب و ادبیات ایران معرفی میکنم صرف نظر از اینکه در برخی انتخابهای ادبی نام این کتاب در میان صد رمان بزرگ قرن درج گردیده و گاها نیز از آن به عنوان بزرگترین زمان اسطوره و تاریخ معاصر یاد شده است بر این باورم که دور شده را همه کسانی که اهل خواندن رمانهای بزرگ اند و همه کسانی که دستی بر نوشتن داستان و رمان
دارند باید بخوانند.
دور شده رمانی نیست که بشود با یک بار خواندن از آن عبور کرد و رد و نشان آن را بر اندیشه و خاطره آدمی جست و جو نکرد. از همان ابتدا که نقل آن با سرزمینهای بی نام و نشان و آبهای خروشان آغاز میشود دنیایی است با انبوه سخنهای گفته و ناگفته پرایهام و رازآلود که خواننده را یکسره دعوت به تأمل و تفکر میکند. در لابه لای صفحات تاریخ ملتی نشوونما میکند از دل کهن الگوها و اسطوره های ماندگار قد میکشد و با زبانی فاخر داستانی خواندنی و پرمایه را می پروراند. رمزوراز «اوی» از همان ابتدا با عنوان ناآشنا و سؤال برانگیزش آغاز می گردد. یافتن برگردانی مطلوب و رضایت بخش برای عنوان کتاب کار آسانی نبود،
دل مشغول و حواس پرت گفت مقداری آب مقدس آوردم ممکن است به کارش بیاید. مقداری هم عود.» ما در مری گفت: «اون قطعاً تا غروب آفتاب بر نمی گرده » و پیش بندش را جمع کرد و گذاشت که از نو بیفتد و در همان حال وقتی این کار را می کرد، با وجود سن و سال و قد و قواره اش به شکل غریبی دخترانه به نظر می رسید. بعد رویش را برگرداند و اعتراف کرد: من اصلاً نمیتونم فکر کنم پدر که اون همون دختریه که من به دنیا آوردم. حتی یه نخ موی اون هم تغییر نکرده و هنوز منو مادر صدا میکنه یعنی اینکه پدر شما فکر میکنید این اون چیزیه که اونها میخوان من باور داشته باشم؟»
کشیش جواب داد توجه داشته باش اونها به جای چیزی که بردند، یک کپی کاملاً مشابه باقی گذاشتند. این دختر یک کپی کاملاً مشابه است. اینجاست اما نیست کلمه کاملاً مشابه" خیلی مهم است. هر نخ مویی که روی سر این دختر است کپی کاملاً مشابهی از هر نخ مویی ست که روی سر آن دختر بود متوجهی نورا؟ هیچ چیزی از او عوض نشده الا اینکه خود او عوض شده سؤال این است که چطور او را برگردانیم گاهی اوقات این هفت سال طول میکشد. گاهی اوقات هرگز برنمیگردند گاهی اوقات ناپدید میشوند.
اگه اون اصلاً همون دختر من نیست، پدر، پس من نباید از در بیرون بند از مش؟»
اوه، نه نورا چون اگر مری برگردد احتیاج دارد که خودش را با او عوض کند و آن وقت نمیتواند خودش را پیدا کند که عوض کند.
مادر مری گیج و مغشوش گفت: «اوه، پس این طوریه اینه؟ پدر کوئن با صدایی خسته گفت درست مثل همین است ... دقیقاً.» نگاهی به تکه دندان درون محفظه نقره و شیشه انداخت. ناتوان و فاسد به نظر میرسید برای یک لحظه تردید کرد که اصلاً از آدمیزادی شکسته شده باشد، چه رسد به اینکه دندان مقدسی باشد.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک