1
تفرقه بید از حکومت کن
یکی بود یکی نبود. باغبانی بود که تا میتوانست به درخت های باغش رسیدگی می کرد تا میوه های خوب به دست بیاورد. اما گاهی در اثر سرما، گاهی هم در اثر حمله ی دزدها میوه های خوب باغش را از دست میداد با سرما کاری نمی توانست بکند. دست دعا به آسمان بلند میکرد که خدا کمک کند و باغش را سرما نزند. اما همیشه مواظب بود که دزد به باغش دستبرد نزند. یک روز که باغبان برای سرکشی به باغش رفته بود دید که سه نفر مشغول چیدن میوه های خوب باغش هستند و سه کیسه هم دارند که میوه های چیده شده را توی آن می ریزند. چماقش را برداشت تا به دزدها حمله کند و آنها را از باغش بیرون بیندازد اما یک باره چیزی به ذهنش رسید و با خود گفت: این طوری نمی شود. آنها سه نفر هستند و من یک نفر اگر سه تایی متحد شوند و به من حمله کنند، دمار از روزگارم در می آورند. آن وقت هم میوه های باغم را برده اند، هم خودم را کتک زده اند. بهتر است پاورچین پاورچین برگردم و کمک بیاورم.» دو سه قدمی که از آن جا فاصله گرفت با خود گفت: «این که نشد. تا من برگردم و کمک بیاورم آنها میوه ها را چیده اند و بارشان را بار کرده اند و رفته اند. پس چه کنم؟
در حال حاضر مطلبی درباره مصطفیرحماندوست نویسنده مثل ها و قصه هایشان قصه های آذر 181238 در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک