جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
37,500
ایستا در واقع یک تحمیل از سوی ذهن به وجود عین حرکت است. پس مشاهده می کنیم؛ اگر مقصود (آنچنانکه در ادبیات مشاء و متکلمان بوده) از زمان، همان امتداد ایستا و سلسله زمانی ایستا باشد آنگاه زمان در تفکر ملاصدرا باید امری صرفاً سوبجکتیو و پیشینی و ذهنی لحاظ شود که بوسیله آن، ذهن بتواند وجود عین حرکت را در اولین گام شناختاری خویش تبدیل به فنومن کند. پس چنین زمانی قطعاً در فلسفه ملاصدرا امری ذهنی (به معنای کانتی کلمه یعنی پیشینی) است و نه عینی و هیچ منشأ انتزاع خارجی ای هم ندارد البته قراردادی و اعتباری محض هم نیست و شرط پیشینی ادارک حسی میشود. پس زمان به معنای متعارف آن امتداد ایستا در حکمت متعالیه امری ذهنی و پیشینی و سوبجکتیو است و هیچ منشأ انتزاع عینی ندارد و نمیتواند معقول ثانی فلسفی لحاظ شود و پیشینی بودن آن تنها توضیحی است که حکمت متعالیه می تواند برای توجیه نسبت زمان با حرکت و وجود عین حرکت بیاورد. چون همانطور که در پاورقی دو صفحه قبل اشاره شد زمان ابزار اندازه گیری حرکت و وجود متحرک هر دو است. پس مقدم بر زمان باید باشد و نه موخر و منتزع از آن. از همین رو ذهن زمان را در مواجهه با وجود عین شدن از قبل دارا است و زمان نسبت به عالم عینی پیشینی می شود. لذا زمان میشود امری که پیوسته و متصل است ولی در عین حال مانند "حرکت" و "وجود عین حرکت اجزایش غیر قابل جمع با هم هستند. یعنی می شود متصرم و البته در عین حال متصل لذا بقول فخر مفهومی پارادوکسیکال پیدا می کند. ولی دیگر این امر پارادوکسیکال قرار نیست مثل آنچه در تفکر مشایی جریان داشت حقیقت عینی بشود بلکه در فلسفه صدرایی بنا به تحلیلی که گذشت، صرفاً پیشینی و سوبژکتیو خواهد بود پس مستلزم وقوع تناقض نمی باشد.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک