جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
264,000
محض این که فرصت کرد آمارانتا را با خود به مرکز ایالت ببرد تا در اثر تماس با مردم و افراد مختلف از شدت افسردگی اش کاسته شود و امید آن عشق از سرش بیرون برود. اله کا همین که از تصمیم موافقت با ازدواجش باخبر شد، بهبود یافت. نامه ای سراسر خوشحالی به پیپترو نوشت و موافقت والدینش ) را به او اطلاع داد. نامه بدون کمک هیچ واسطه ای پست کرد. آمارانتا وانمود کرد که تصمیم آنها را پذیرفته و با ان در وضعیت کنار آمده است. کم کم تب و التهاب او نیز فروکش کرد؛ ولی با خود عهد کرد را هم شخصاً و که ربه کا فقط موقعی با پی پترو ازدواج خواهد کرد که از روی جنازه ی او رد شده باشد.
شنبه ی هفته بعد خوزه آرکادیو بوئند یا کت و شلوار تیره رنگ خود را پوشید، یقه ی آهار خورده ی پیراهنش را تا بالا بست چکمه های چرم پوست آهو را که برای اولین بار در شب مهمانی پوشیده بود به پا کرد و به خواستگاری رمدیوس موشکوته رفت. رییس کلانتری بخش و همسرش که از آن دیدار غیر منتظره جا خورده و نگران شده بودند با آغوش باز او را پذیرفتند. ولی پس از طرح موضوع خواستگاری تصور کردند که او بدون شک اسم دختر مورد نظر پسرش را عوضی شنیده است. برای اثبات این اشتباه مادر رمدیوس او را از خواب بیدار کرد و در حالی که هنوز خواب آلود بود بغلش کرد و به اتاق پذیرایی آورد. دخترک در پاسخ به این سؤال که آیا تصمیم به ازدواج دارد یا نه گریه کنان جواب داد که فقط میخواهد آنها بگذارند او برود و بخوابد. خوزه آرکادیو بوئندیا که تشویش و نگرانی خانواده ی موشکوته را درک می کرد، برای روشن کردن قضیه به خانه باز گشت و نزد آئوره لیانو رفت و از او توضیح خواست. وقتی بار دیگر به آن جا برگشت زن و شوهر موشکوته لباسهای رسمی پوشیده بودند، وسایل خانه را مرتب کرده بودند، گلهای تازه در گلدانها گذاشته بودند و با دختران بزرگتر خود به انتظار او نشسته بودند خوزه آرکادیو بوئندیا که هم از آن ماجرا و هم از سفتی یقه ی آهار خورده اش کلافه شده بود تأیید کرد که دختر مورد نظر پسرش رمدیوس است.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک