جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
کتاب سفر کوانتومی وال تنها اثر ایمان سرورپور توسط انتشارات ایجاز منتشر شده است
با خود می اندیشیدم اگر از این شهر بروم هیچ والی دلش برام تنگ نمیشه اما اگه نرم دلم برای خودم تنگ میشه. با تمام وحشتم از رفتن، اینجا توی شهری که هیچ کسی صدامو نمی شنوه دارم غرق میشم. باید برم. شاید اینجوری صدامو پیدا کنم”.بشنوید صدایی را که شنیده نمیشد از والی تنها …این کتاب داستانی خواندنیست؛ آن را با تمام وجود بخوانید.
122,400
فصل اول / بهشت تاریک
فصل دوم / آغاز
فصل سوم / پنگوئن ها...
فصل چهارم / خرچنگها
فصل پنجم / قلمرو کوسه ها
فصل ششم / خودکشی
فصل هفتم / ماهی پرنده
فصل هشتم / شهر وال ..تنها.....
فصل نهم / هیچ کجا..
فصل دهم / هشت پا و عروسهای ...دریای......
فصل یازدهم / آسمون ماه خونه..
فصل آخر / آبهای گرمسیری
مرج مرجانی و شن های کف اقیانوس هیچ فرقی نداری، با این حال برای اولین بار از اینکه از خونه بیرون زده بودم، حس خوبی داشتم. با خودم می گفتم شاید این منم که مدام خودم رو میکوبم، شاید تو شهر وال ها اینجوری بوده و جاهای دیگه جور دیگه ای باشه حس میکردم چیزی در درونم شروع به تغییر کرده بود. من جهان دیگه ای رو دیده بودم با طرز رفتارهایی متفاوت احساس می کردم اینکه من بدقواره ام، زشتم یا زیادی بزرگ، فقط به حسه که ما والها به هم میدیم کسی که از دید ما گنده است، شاید از دید یه عده اصلاً به چشم نیاد. پس چرا سالها فقط و فقط خودم رو از دریچه نگاه کسانی دیده بودم که به چشمشون ناقص و به درد نخور میومدم؟ نمیدونم شاید چون پنگوئن ها اولین موجوداتی بودن که به من به چشم دیگه ای نگاه میکردن یا بهتر بگم اصلا نگاه نمی کردن و این خودش برای کسی که سالها زیر بار کنایه و ترجم دیگران له شده بود حتی از دلسوزی هم لذت بخش تر بود. هنوز زنگ صداهایی که سالها منو از خودم و چیزی که بودم ناامید کرده بود تو سرم می پیچید، اما با این تفاوت که حالا با بی خیالی پنگوئن ها، صدای دیگه ای هم توی سرم جون میگرفت؛ اینکه چه اهمیتی داره که چقدر گنده ام چه اهمیتی داره که لال باشم چه اشکالی داره شبیه همه نباشم؟ مثل همه حرف نزنم مثل همه رفتار نکنم و مثل همه فکر نکنم؟ چه اشکالی داره خودم باشم؟ چرا تو شهر والها قراره همه شبیه هم باشن؟ چرا اگر من شبیه تو رفتار نکنم شبیه تو نشنوم، شبیه تو نبینم غلط و مزخرفم؟ اصلا کی تعیین میکنه درست و غلط چیه؟ داشت کم کم از این شک خوشم میومد از این سفر و از اومدن به یعنی پنگوئن ها شهر بی خیال های جهان این صدا توی سرم با اینکه ضعیف بود اما به وجود اومده بود. همین صدای ضعیف به من جسارت میداد و منو به ادامه این سفر ترغیب میکرد. بی خیالی پنگوئن ها منو وارد دنیای دیگه ای کرده بود ولی من هدفی داشتم؛ این به سفر بود و من دنبال جایی برای موندن نبودم دنبال پیدا شدن بودم و برای پیدا شدن باید رفت پنگوئنها رو دوست داشتم
پیشنهاد می کنم
این محصول برای چه سنی مناسبه؟
جوانان (19 تا 35 ساله)
درود و وقت بخیر. این کتاب در عین سادگی و صمیمیت خیلی با معنی و پر مفهومه، پیشنهاد میکنم حتما بخونید.
با سلام محصول نو هست؟
تلگرام
واتساپ
کپی لینک