1
بنر بالای صفحه
IdeBook.ir
  • فروش ویژه

کتاب اولیس از بغداد

معرفی کتاب اولیس از بغداد

3.7 (2)
کتاب اولیس از بغداد، اثر اریک امانوئل اشمیت ، با ترجمه پویان غفاری ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول در سال 1394 توسط انتشارات افراز ، به چاپ رسیده است. این محصول به تیراژ 1,100 جلد، در قطع و اندازه‌ی رقعی، در سایت ایده بوک قرار دارد.
موجود
قیمت ایده بوک: 350,000 27%

255,500

محصولات بیشتر
اولیس از بغداد

مشخصات محصول

نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
ویرایش: -
مترجم: پویان غفاری
تعداد صفحات: 328
انتشارات: افراز
وزن: 367
شابک: 9789642430390
تیراژ: 1100
سال انتشار: 1394
تصویرگر: -
نوع جلد: -

معرفی محصول

«اولیس از بغداد» عنوان رمانی است نوشته‌ی اریک امانوئل اشمیت نویسنده‌ی فرانسوی. اشمیت در این رمان به مسئله‌ای جهانی و فراگیر مربوط به بشر معاصر یعنی مهاجرت می‌پردازد. انسان‌هایی که از وانفسای مصائب کشور خود به دنبال رسیدن به ذره‌ای آرامش می‌گریزند و تن به مهاجرت می‌دهند اما سیاست‌های کشورهای مقصد چندان انسان‌دوستانه نیست. شخصیت اصلی این رمان که سعد نام دارد قصد دارد تا هرج و مرج آزاردهنده‌ی شهر بغداد را به امید رسیدن به آزادی و ساختن آینده‌ای مطلوب برای خود ترک کند. اما فرار از این وضعیت در شرایطی که سعد پولی در بساط ندارد چگونه ممکن است؟ او می‌بایست همانند اولیس، با شجاعت توفان‌ها را پشت سر بگذارد، جانش را به سلامت از کشتیِ شکسته به در برد، قاچاقچیان و زندانبانان را پشت سر گذارد و… سفر پر حادثه‌ی سعد آغاز می‌شود. سفری با پیشامدهای بسیار که گاه طنزآمیزند و گاه تراژیک. اشمیت در اولیس از بغداد زندگی یکی از میلیون‌ها مهاجری را واکاوی می‌کند که بر روی جغرافیای بزرگی به نام کره زمین، تنها به دنبال جایی می‌گردند که در آن ذره‌ای آرامش داشته باشند. آرامشی که در سرزمین‌های خودشان بنا به دلایل گوناگون از آن‌ها سلب شده است. آیا مرزها هویت ما را شکل می‌دهند یا همین مرزها برسازنده‌ی توهمی خطرناک هستند که میان انسان‌ها دیوار می‌کشد؟ اشمیت در سراسر این رمان درصدد رسیدن به پاسخی در برابر این پرسش است.

گوشه ای از کتاب

من در بغداد به دنیا آمده‌ام در روزی که صدام حسین، خشمگین از مشاهده کردن اولین تار موهای سفیدش، درحالی که رگ‌های گردنش بیرون زده بود شروع به فریاد کشیدن کرد، آرایشگرش را احضار کرد، و مصرانه از او خواست که آن موهای سفید را با رنگ پر کلاغی غلیظ بپوشاند؛ پس از آن، با انگشت‌های لرزان به آن مرد اعلام کرد که از این به بعد او باید مسئولیت رنگ کردن کوچک‌ترین نشانه‌ی پیری را به عهده داشته باشد، باید با چشمانی باز همیشه مراقب این نشانه‌ها باشد، به این ترتیب می‌توان گفت که من در روزی به دنیا آمده‌ام که عراق در آن روز از یک فاجعه دوری کرد. طالعی شوم یا طالعی خوش؟

اگر من این جزئیات را نقل می‌کنم، به این خاطر است که آن آرایشگر فامیل خاله‌ام می‌شد، آن هم از طریق ازدواج با دختر خاله‌ی ناخواهری مادرم. خانواده، که… آن روز عصر وقتی که آرایشگر به خانه‌ی ما آمد تا تولد مرا تبریک بگوید نتوانست در مورد بازگو کردن آن حکایت برای پدرم جلوی خودش را بگیرد، آن‌ها پشت یک پرده پنهان شدند، و با صدای بسیار آهسته از رخ دادن چنین چیزی خوشحالی کردند؛ در عوض او هرگز اقرار نکرد، نه آن شب و نه شب بعد، که این موهای رو به زوال در کجا قرار داشتند. آیا آن موها بر روی سرِ رئیس‌جمهور سر بر کشیده بودند و یا در قسمت دیگری از بدن او، اما این تصور او در گفتن این موضوع، خود بازگوکننده‌ی همه چیز بود.

در تمامی این حالات، والدین من دو دلیل برای خوشحال شدن داشتند: پسری به دنیا آمده و دیکتاتور هم در حال پیر شدن است.

از من به عنوان یک معجزه استقبال کردند. طبیعتا پس از چهار دختر، من همانی بودم که هیچ کس جرئت امیدواری به آمدنم را نداشت. تولد من، فریادهای وجد و شادی را برانگیخت و دوباره امیدهای تداوم بقای خانوادگی را زنده کرد. پیش از آنکه من زبان باز کنم یا کوچکترین عمل هوشمندانه‌ای را انجام دهم، مورد احترام قرار گرفته بودم؛ من، فرسوده از چند ساعتی رنج و زحمت، یک ضیافت به یاد ماندنی را به وجود آورده بودم، و فردای آن روز، در اثر خوردن و آشامیدن‌های بی حساب، همه دچار سوءهاضمه‌ای تاریخی شده بودند.

در سنین کودکی و نوجوانی مرا بسیار لوس کرده بودند، نسبت به کودکان هم سن و سال خودم در فهمیدن اینکه هموطن‌هایم چگونه زندگی را می گذرانند -یا نمی‌گذرانند- بسیار کندذهن بودم. ما در آپارتمانی اقامت داشتیم که در ساختمان کوچک بژ رنگی قرار داشت رو به نوارهای سنگی دبیرستانی که پدرمان در آنجا با سمت کتاب‌دار مشغول به کار بود. مسلما آن مدرسه، مدرسه‌ی بعث بود، کتابخانه هم کتابخانه‌ی بعث بود، همانطور که تمام چیزهای دیگر از آن بعث -نام حزب رئیس جمهور- بود، مثل رادیو، تلویزیون، استخر، باشگاه ورزشی، سینما، کافه‌ها و… به این لیست باید پدرم را نیز اضافه کرد.

در ابتدا، چنین به نظرم می‌رسید که سه جوهره‌ی اصلی در زندگی وجود دارد: خانواده‌ام، خداوند و رئیس‌جمهور. درحالی که این جملات را می‌نویسم، متوجه می‌شوم که تنها فاصله‌ی مجاز با جسارت و گستاخی همین شیوه‌ی مرتب کردن این ارکان است، چون در آن دوره، همین نوع طبقه‌بندی یک عراقی را به زندان فرستاده بود؛ بهتر می‌بود که چنین سلسله مراتبی را رعایت کرد: رئیس‌جمهور، خداوند و خانواده‌ام.

عکس‌های رئیس‌جمهور که به صورت پوستر در همه جا نصب شده بود زندگی روزانه ما را زیر نظر داشتند؛ کتاب‌های درسی‌مان کلیشه‌های او را به نمایش می‌گذاشتند، ادارات دولتی چهره‌ی او را به صورت پوستر به دیوار می‌زدند، مثل مغازه‌های خصوصی، هنگام عبور از میان پیاده‌رو از مغازه‌های پارچه‌فروشی، ظرف‌فروشی و اغذیه‌فروشی گرفته تا رستوران‌ها، در همه‌ی این‌ها پوستر رئیس‌جمهور دیده می‌شد. از روی ایمان و باور، احتیاط یا ترس هر کسی یک کلیشه‌ی رهبر عرب را در معرض دید قرار می‌داد؛ بسیار کارآمدتر از هر نظرقربانی، یک عکس قاب‌شده از صدام حسین به عنوان کمترین چیزی که برای در امان ماندن از طالع بد لازم بود، خودش را نشان می‌داد – کمترین چیز لازم و نه کافی- چون که بازداشت‌های مستبدانه و به زندان افتادن‌های مشکوک بیشتر از دانه‌های باران بر سر مردم فرو می‌ریخت. من خودم فکر می‌کردم که رئیس‌جمهور از میان تمثالش ما را زیر نظر دارد؛ به طور دقیق او تنها بر روی ورقه‌های مقوایی حک نشده بود، نه، او خودش را آنجا نگه داشته بود، حی و حاضر، در میان ما؛ چشم‌های چاپی‌اش یک دوربین را در خود پنهان می‌کردند.

نویسنده

اریک امانوئل اشمیت

اریک امانوئل اشمیت

زادۀ ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در حومۀ لیون. اشمیت از کودکی به موسیقی عشق می‌ورزید و در نه سالگی پیانو می‌نواخت. اولین اثرش را در یازده سالگی نوشت و در سال ۱۹۸۶ موفق به اخذ دکترای فلسفه شد.

او در جریان حادثه‌ای که در صحرای هوگار برایش اتفاق افتاد (اشمیت در این صحرا گم شده بود، جایی که سیصد کیلومتر با نزدیک‌ترین آبادی فاصله داشت؛ بدون آب و غذا.) احساس کرد نیرویی فوق بشری و متعالی وجود دارد که او را هدایت می‌کند. او می‌گوید در سال ۱۹۶۰ جسمم متولد شد و در صحرای هوگار بود که روح و قلبم به دنیا آمد.

اریک امانوئل اشمیت، نویسنده‌ای است که رویکردی دینی و عرفانی دارد. اشمیت به مذهب خاصی گرایش نشان نمی‌دهد، بلکه به فلسفۀ دین که اساس آن سرشت و فطرت انسانی است توجه دارد.

خود او می‌گوید: «نگاه من نگاهی اومانیستی است و من به‌خاطر دلایل مذهبی نیست که به سراغ ادیان رفته‌ام، بلکه به دلایل انسانی است و خود انسان است که مرا به سوی خود کشانده است.»

او می‌گوید: «تلاش من این است که فاصلۀ میان آدم‌ها، فرهنگ‌ها و ادیان را کم کنم تا بشود دیگران را هم دید.»

اشمیت در بسیاری از آثارش به بازآفرینی اسطوره‌ها می‌پردازد و از عهدۀ این کار نیز به‌خوبی بر می‌آید و البته شاید هدف او آن است که با زدن نقدی به گذشتۀ بشر، انسان امروز را به قضاوت بنشاند.

پرنسس پابرهنه، اولیس از بغداد، اسکار و مادام رُز، کنسرتویی به یاد یک فرشته، خرده جنایت‌های زناشوهری، گل‌های معرفت، نوای اسرار آمیز و انجیل‌های من از جمله آثار اوست.

مترجم

پویان غفاری

در حال حاضر مطلبی درباره پویان غفاری مترجم کتاب اولیس از بغداد در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.

پویان غفاری

دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

کد امنیتی ثبت نظر

با ثبت دیدگاه، موافقت خود را با قوانین انتشار دیدگاه در ایده بوک اعلام می‌کنم.

پرسش خود را درباره این محصول ثبت کنید