جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
185,000
کدخدا و مشدی بابا و دو تا از جوونها رفتند خانه ی کدخدا و بیل و کلنگ و نردبان را برداشتند و رفتند طرف قبرستان اسلام و عباس و دوتای دیگر هم رفتند خانه ی اسلام. جارو و مشک و کاسه ی لعابی و کیسه را برداشتند و آمدند کنار استخر اسلام و عباس هر چه دستشان بود گذاشتند کنار بید و رفتند سر وقت گودال که سنگ سیاه مرده شوری آنجا بود. اسلام و عباس گوشه های سنگ را گرفتند و حرکت دادند. مار کوچکی پرید بیرون و خودش را انداخت توی استخر دو نفر دیگر هم آمدند و کمک کردند و سنگ را از گودال کشیدند بیرون و رو به قبله اش گذاشتند و زیرش را با سنگ ریزه محکم کردند.
اسلام گفت: «خوب شد.»
عباس گفت: «آره، دیگه تکون نمیخوره.»
اسلام با خودش گفت: «روز به روز هم که سنگین تر میشه.»
زنها طرف دیگر استخر جمع شده بودند و توی استخر را نگاه می کردند. پسر جوانی که کلاه نداشت و موهای سرخ و وز کرده اش را ریخته بود روی گوشها از توی کوچه آمد و سینی بزرگی را که تویش
بقچه بود داد به اسلام و گفت: «مال آقاس.»
عزاداران تیل شامل هشت داستان کوتاه است و با اینکه حوادث به هم ربطی ندارند اما شخصیتها و مکانها در طول اثر تکرار میشوند. این داستانها با استفاده از راوی دانای کل توصیف میشوند و هر کدامشان به یک حادثه پرداخته است. کتاب به سبک رئالیسم است اما در بعضی قسمتها حالت رئالیسم جادویی نیز به چشم میخورد در قصه اول صدای زنگوله و در قصه هفتم تبدیل شدن انسانها به یک حیوان شبیه موش و میمون..... با دقت در تمامی داستانها به این نتیجه میرسیم که تم اصلی آنها مرگ است و اضطراب .... از روی داستان چهارم این مجموعه فیلم گاو
تلگرام
واتساپ
کپی لینک