166,500
کدخدا و مشدی بابا و دو تا از جوونها رفتند خانه ی کدخدا و بیل و کلنگ و نردبان را برداشتند و رفتند طرف قبرستان اسلام و عباس و دوتای دیگر هم رفتند خانه ی اسلام. جارو و مشک و کاسه ی لعابی و کیسه را برداشتند و آمدند کنار استخر اسلام و عباس هر چه دستشان بود گذاشتند کنار بید و رفتند سر وقت گودال که سنگ سیاه مرده شوری آنجا بود. اسلام و عباس گوشه های سنگ را گرفتند و حرکت دادند. مار کوچکی پرید بیرون و خودش را انداخت توی استخر دو نفر دیگر هم آمدند و کمک کردند و سنگ را از گودال کشیدند بیرون و رو به قبله اش گذاشتند و زیرش را با سنگ ریزه محکم کردند.
اسلام گفت: «خوب شد.»
عباس گفت: «آره، دیگه تکون نمیخوره.»
اسلام با خودش گفت: «روز به روز هم که سنگین تر میشه.»
زنها طرف دیگر استخر جمع شده بودند و توی استخر را نگاه می کردند. پسر جوانی که کلاه نداشت و موهای سرخ و وز کرده اش را ریخته بود روی گوشها از توی کوچه آمد و سینی بزرگی را که تویش
بقچه بود داد به اسلام و گفت: «مال آقاس.»
عزاداران تیل شامل هشت داستان کوتاه است و با اینکه حوادث به هم ربطی ندارند اما شخصیتها و مکانها در طول اثر تکرار میشوند. این داستانها با استفاده از راوی دانای کل توصیف میشوند و هر کدامشان به یک حادثه پرداخته است. کتاب به سبک رئالیسم است اما در بعضی قسمتها حالت رئالیسم جادویی نیز به چشم میخورد در قصه اول صدای زنگوله و در قصه هفتم تبدیل شدن انسانها به یک حیوان شبیه موش و میمون..... با دقت در تمامی داستانها به این نتیجه میرسیم که تم اصلی آنها مرگ است و اضطراب .... از روی داستان چهارم این مجموعه فیلم گاو
زادۀ ۱۳۱۴، در تبریز با نام مستعار گوهر مراد. ساعدی در خانوادهای به دنیا آمد که پدرش کارمند دولت بود و مادرش خانهدار. پدربزرگ مادریِ ساعدی از مشروطهخواهان شهر تبریز بود، اما این خانواده وضع اقتصادی بسامانی نداشت و به قول خودِ ساعدی خانوادهاش اندکی بدحال بود.
دبستان بدر جایی بود که ساعدی تحصیلات خود را در مقاطع اولیه در آن به پایان رساند. در دبیرستان مشغول به تحصیل بود که نخستین داستانهایش در هفتهنامۀ دانشآموز به چاپ رسید.
یکی از داستانهای بلند ساعدی به نام از پا نیفتادهها در همان زمانها در نشریۀ کبوتر صلح به چاپ رسید. ساعدی که تحصیلات خود را در رشتۀ پزشکی به پایان رسانده، نخستین نوشتههایش در سال ۱۳۳۲ منتشر شد و سپس آثاری همچون چوب به دستهای ورزیل، دیکته و زاویه، آی باکلاه آی بیکلاه و عزاداران بیل، او را در زمرۀ مهمترین نویسندگان و نمایشنامهنویسان کشورمان قرار داد که در کنار چهرههایی چون بهرام بیضایی، اکبر رادی، عباس نعلبندیان، اسماعیل خلج و… در تحول تئاتری ایران در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ نقش پررنگی ایفا نمودند.
ساعدی پیرامون دلیل انتخاب اسم مستعارش، گوهر مراد میگوید:
«در تبریز و در پشت خانهمان گورستان متروکی بود که گاه ساعتها میشد که در آن قدم میزدم. در یکی از این قدمزدنها چشمم به سنگ قبر دختری به نام گوهر-مراد افتاد که در سنین جوانی از دنیا رفته بود. همانجا تصمیم گرفتم که این نام را به عنوان نام مستعار خود انتخاب کنم.»
ترس و لرز، آشفتهحالان بیداربخت، تاتار خندان، غریبه در شهر، وای بر مغلوب، کلاتهگل، آشغالدونی و طاهره طاهرۀ عزیزم از جمله آثار اوست.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک