کتاب مرگ تخصص را می
توانید با استفاده از روش های زیر با سایرین به اشتراک بگذارید.
فروش ویژه
کتاب مرگ تخصص
معرفی کتاب مرگ تخصص
4 (2)
کتاب
مرگ تخصص(آموخته)،
اثر
تام نیکولز
،
با ترجمه
حسین خدادادی
،
در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول
در سال 1400
توسط انتشارات
آموخته
،
به چاپ رسیده است.
این محصول
در قطع و اندازهی رقعی،
در سایت ایده بوک قرار دارد.
«مرگ تخصص» با زیرعنوانِ «چرا صدای متخصصان شنیده نمیشود» کتابی است نوشتهی تام نیکولز.
نویسنده میگوید: «مرگ تخصص» از آن دست عبارتهایی است که اهمیتشان را تمام قد به رخ میکشند. انتخاب چنین عنوانی مثل راه رفتن روی لبهی تیغ است و شاید بسیاری از مردم را حتی پیش از گشودن کتاب فراری بدهد؛ حتی به خواننده جرئت بدهد با یافتن یک اشتباه در کتاب پوزهی نویسنده را به خاک بمالد. این واکنش را درک میکنم، زیرا خودم هم در برابر این دست اظهارات کلی به همین احساسات دچار میشوم. در زندگی فرهنگی و ادبی ما، چه بسیار چیزها که خیلی زود به فراموشی سپرده میشوند: شرم، عقل سلیم، مردانگی، زنانگی، کودکی، خوشسلیقگی، سواد، ویرگول آکسفورد و… دیگر لازم نیست دربارهی چیزی که میدانیم هنوز بهطور کامل از بین نرفته است، برایمان مدیحهسرایی کنند.
گرچه تخصص نمرده، سخت در مخمصه است. یک جای کار بدجور میلنگد. اکنون ایالات متحده کشوری است که بسیار به ستایش نادانی خویش علاقه دارد. موضوع فقط این نیست که مردم اطلاعات فراوانی دربارهی علم یا سیاست یا جغرافی ندارند؛ آری ندارند، ولی این مشکلی قدیمی است و بهراستی اصلاً مشکل نیست. درحقیقت، نمیتوان گفت که مشکل است، زیرا در جامعهای زندگی میکنیم که امورات خویش را با سیستم تقسیمکار میگذراند، سیستمی که هدف از طراحیاش این است که تکتک ما مجبور نباشیم دربارهی همهچیز بدانیم. خلبان هواپیما میراند، وکیل پرونده تشکیل میدهد و پزشک دارو تجویز میکند هیچکدام از ما داوینچی نیستیم که صبح مونالیزا میکشید و شب هلیکوپتر طراحی میکرد. اشکالی هم ندارد.
مشکل بزرگتر این است که به ندانستن «افتخار میکنیم». امریکاییها به جایی رسیدهاند که نادانی را، بهویژه ناآگاهی از مسائل سیاستگذاری عمومی را، فضیلت تلقی میکنند. امتناع از پذیرش توصیهی متخصصان معادل اظهار خودمختاری است، و امریکاییها از این طریق از ایگوهای بیش از پیش شکنندهشان در برابر اتهام احتمال ارتکاب اشتباه دفاع میکنند. این خود اعلامیهی استقلال جدیدی محسوب میشود: از این پس فقط «این» حقایق را بدیهی نمیدانیم، بلکه «همهی» حقایق را بدیهی میدانیم، حتی آنهایی را که حقیقت ندارند. هر چیزی شناختنی است و هر عقیدهای دربارهی هر موضوعی محترم است.
آنچه در اینجا از آن سخن میگویم، با بیزاری سنتی امریکاییها از اندیشمندان و همهچیزدانان فرق دارد. من خودم استاد دانشگاهم و میدانم بیشتر مردم از استادان دانشگاه خوششان نمیآید. حدود سه دهه پیش، زمانی که بهتازگی شروع به تدریس کرده بودم، در دانشگاهی درس میدادم که چندان از زادگاهم دور نبود و در نتیجه، هرازگاهی به آنجا میرفتم و به کافهی کوچکی که برادرم مالکش بود، سر میزدم. یک شب، پس از آنکه کافه را ترک کردم، یکی از مشتریها رو به برادرم کرده و گفته بود: «طرف استاده، آره؟ که اینطور؛ ولی بههرحال، آدم پرمدعایی به نظر نمیرسه.» کسانی که در این حرفه هستند، به این وضع عادت میکنند.
ولی این کتاب را به این علت ننوشتهام. اندیشمندانی که از شنیدن جملههای طعنهآمیز دربارهی بیفایده بودن طبقهی خود خشمگین میشوند، بهتر است به سراغ کار دیگری بروند. من هم معلم بودهام، هم مشاور سیاسی، هم متخصص صنایع خصوصی و دولتی، و هم مفسر رسانههای مختلف. عادت دارم دیگران با من مخالفت کنند. در واقع، تشویقشان هم میکنم. یکی از نشانههای سلامت و نشاط فکری در یک دموکراسی وجود بحثهای اصولی و آگاهانه است.
اما علت نگارش این کتاب این است که نگرانم. امروز دیگر خبری از آن بحثهای اصولی و آگاهانه نیست. اکنون سطح دانش یک امریکایی متوسط چنان پایین است که کف «بیاطلاعی» را شکانده، از سطح «اطلاعات غلط» هم پایینتر رفته و دارد به قعر «دفاع پرخاشگرانه از اشتباه» سقوط میکند. مردم نهتنها باورهای ابلهانه دارند، بلکه به جای رها کردن آن باورها، در برابر یادگیری مقاومت میکنند. در قرون وسطا زندگی نکردهام، پس نمیتوانم بگویم وضع فعلی بیسابقه است، ولی تا جایی که به خاطر دارم، تاکنون با چنین وضعی مواجه نبودهام.
گوشه ای از کتاب
«سوگیری تأییدی» رایجترین و آزاردهندهترین مانع گفتوگوهای ثمربخش است، آن هم نه فقط میان متخصصان و مردم عادی. منظور از سوگیری تأییدی این است که انسان گرایش دارد به دنبال اطلاعات مؤید باورهایش باشد، فقط واقعیتهایی را بپذیرد که تبیینهای مدنظرش را تقویت میکنند، و از دادههایی چشمپوشی کند که دانستههای پیشینش را خدشهدار میسازند. همهی ما مرتکب چنین خطایی میشویم، و مطمئن باشید که من و شما و هرکسی تابهحال در بحثی شرکت کرده، با چنین خطایی طرف مقابل را چنان خشمگین کرده که از کوره در رفته است.
برای نمونه، اگر تصور کنیم افراد چپدست شیطانصفت هستند (کلمهى sinister در زبان انگلیسی به معنای شیطانی ریشه در همین تصور دارد)، هر قاتلی را که چپدست باشد، گواه عقیدهی خود میگیریم. چنین افرادی را «همیشه» در اخبار میبینیم، زیرا خودمان تصمیم گرفتهایم فقط همین خبرها را به خاطر بسپاریم. هرقدر هم به ما داده تحویل بدهند که تعداد قاتلان راستدستی که در زندانها هستند، از چپدستها بیشتر است، فایده نخواهد داشت. هر چپدستی را گواه درستی عقیدهی خود میگیریم و هر راستدستی را استثناء تلقی میکنیم. به همین ترتیب، اگر شنیده باشیم بوستونیها بد رانندگی میکنند، دفعهی بعد که به بوستون میرویم، کسانی را که برایمان بوق میزنند یا از ما راه میگیرند، به خاطر میسپاریم. بیدرنگ هر رانندهای را که به ما راه بدهد یا به نشانهی تشکر دست تکان بدهد، فراموش میکنیم.
رِی، شخصیت مبتلا به اوتیسم در فیلم «مرد بارانی» (۱۹۸۸)، نمونهی عالی و حتی افراطی سوگیری تأییدی است. ری دانش فراوانی دارد و ذهنش مثل رایانه کار میکند. محاسبات پیچیده را با سرعت فراوان انجام میدهد و واقعیتهای نامرتبط فراوانی را میداند؛ اما بهعلت بیماریاش نمیتواند واقعیتها را در با رفتار منسجمی سامان دهد. هرچه ری به ذهن میسپارد، از همهی واقعیات دیگر جهان مهمتر است.
در نتیجه، وقتی ری و برادرش مجبور میشوند با هواپیما از اوهایو به کالیفرنیا بروند، ترس سراپای وجود ری را فرا میگیرد. تمامی خطوط هوایی ایالات متحده زمانی گرفتار سانحه شدهاند و ری تاریخ و حتی شمار دقیق کشتهشدگان «تکتک حوادث» را به یاد میآورد. او که ذهنش فقط مشغول این نمونههای استثنایی وحشتناک است، حاضر نیست سوار هواپیماهای خطوط هوایی موجود شود. برادرش که کلافه شده، از او میپرسد به کدام شرکت اعتماد دارد، و ری با صدایی آرام میگوید هواپیمایی ملی استرالیا. «کانتاس. کانتاس هیچوقت دچار سانحه نشده.» البته کانتاس داخل ایالات متحده پرواز ندارد، بنابراین ری و برادرش مجبور میشوند با خودرو عرض کشور را طی کنند، کاری که از پرواز با هواپیما خطر بسیار بیشتری دارد. از آنجا که ری در ذهن خود هیچ بانک دادهای دربارهی تصادفات وحشتناک جادهای ندارد، با کمال میل حاضر میشود با خودرو سفر کند.
همهی ما تا حدی شبیه ری هستیم. بر دادههایی که ترس و امید ما را تقویت کنند، تمرکز میکنیم. چیزهایی را که بر ما تأثیر میگذارند، به یاد میآوریم و واقعیتهایی را که چندان هیجانبرانگیز نباشند، از یاد میبریم و وقتی با یکدیگر بحث میکنیم، یا وقتی از متخصص مشورت میگیریم، بهسختی میتوانیم آن خاطرات را کنار بگذاریم، صرفنظر از اینکه تمرکز بر آنها اصلاً عاقلانه نباشد.
نویسنده
تام نیکولز
در حال حاضر مطلبی درباره تام نیکولز
نویسنده مرگ تخصص
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در
بخش
محتوا،
به
مرور،
نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با
توجه به
تعداد
بسیار
زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها،
کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند،
تهیه و
درج
محتوای
برای
آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت
ایدهبوک،
این
نویسنده
را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و
مفید،
سایرین را
به
مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه
ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
در حال حاضر مطلبی درباره حسین خدادادی
مترجم کتاب مرگ تخصص
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش
محتوا،
به
مرور،
مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه
به
تعداد
بسیار
زیاد
مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا
در
صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک
درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت
قرار
خواهد
گرفت.ضمنا
اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر
خود،
مترجم
هستید
و
تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و
دعوت
کنید،
می
توانید
محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک
ارسال
نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک