جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
یک روز که دخترکوچولو از سروصدا و شلوغی خسته شده بود، تصمیمی بزرگ گرفت رفت انتهای حیاط و با شاخ و برگ ها غاری درختی درست کرد. وقتی همه فهمیدند به دیدن غار دخترکوچولو آمدند و برایش هدیه آوردند، چراغ، قالیچه، جالباسی ، چوبی صندلی و کلی چیزهای دیگر... روزی غار دخترک گم شد. این کتاب که متنش در چهارمین دوره ی مسابقه ی قصه نویسی و تصویرهایش در سومین دوره ی مسابقه ی تصویرگری انتشارات علمی و فرهنگی تحسین شده مخصوصا برای کودکانی مناسب است که تازه خواندن را یاد گرفته اند کودک با خواندن کتاب به رؤیاهایش جان می بخشد، با آنها زندگی می کند به آرامش می رسد و وقتی زمانش رسید، آنها را کنار می گذارد و سراغ کار دیگری می رود.
می دانید چه شد؟ من هیچ جایی برای جای پا نداشتم پایم را گذاشتم روی دسته ی، صندلی صندلی بیچاره از زیر پایم در رفت. جالباسی را چسبیدم. من و جالباسی افتادیم روی تابلو من و جالباسی و تابلو افتادیم روی جاکفشی من و جالباسی و تابلو و جاکفشی افتادیم روی قالیچه و خلاصه همه ی چیزهای دیگر و این طوری بود که غار بیچاره گم شد.
16,280
تلگرام
واتساپ
کپی لینک