1
17,380
خواهرزاده دارم ولی وقتی اینجا زندگی نمیکنن، چه فایده؟ سال هاست همدیگر رو ندیدیم. آخه میدونین اونا آلمان زندگی میکنن ایگور با خجالت پرسید: «و همسرتون؟
خودش هم نمی دانست برای چی این قدر کنجکاوی می کند. به دست ضدیهودها کشته شد درجه دار بود یک ارتشی منظم و وظیفه شناس. صدای لاریسا از انتهای سالن آمد. و خیلی هم مهربون ایگور با دیدن لاریسا گل از گلش شکفت با خوشحالی از جایش برخاست.
«سلام»
لاریسا با خوشرویی پاسخش را داد سلام چند روز منتظر تونم.
ایگور با خوشحالی زیادی پاسخ داد: منتظر من؟!»
لاريسا با شیطنت خندید قرار بود کاسه مون رو برامون بیارین ایگور با خجالت گفت: «آه، معذرت میخوام یه کم گرفتار بودم. بعد مکثی کرد و ادامه داد اما برای جبرانش یه چیز ناقابل براتون آوردم. و تابلوی کادوپیچ شده را نشان دختر داد. او با تشکر تابلو را گرفت و زرورق دور آن را باز کرد. لحظه ای مسخ شده نگاهی به تابلو و سپس نگاهی به ایگور انداخت. شد. «آه، خدای من.... باور نکردنیه! مارگاریتا با بی قراری گفت: «ببینم این همسایه عزیزمون چی آورده؟» لاریسا تابلو را مقابل مادرش گرفت او نیز از دیدن تابلو شگفت زده
در حال حاضر مطلبی درباره فرخنده غلامی نویسنده چیزی شبیه معجزه در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک