1
92,500
دبیرستان مدرسه فرزانگان تبریز میرفتم ریا نشود منظورم همان تیزهوشان است. از همان سال اول و دوم توی ده تا کلمه ای که در فضای کلاسمان می وزید دو تایش شریف و شهید بهشتی بود سال سوم که رفتم تجربی صبر کنید زود قضاوت نکنید به خودتان مسلط باشید. توی مدرسه ما سال سوم انتخاب رشته میکردند دیگر از ده کلمه سه چهار تایش شده بود شهید بهشتی و تهران در آن میانه تنها و یالقوز و البته آسوده من بودم که با صدای بی خیالی که اغلب هم بین هیاهوی بقیه شنیده نمیشد میگفتم «مگه دانشگاه تبریز چشه؟ تازه دارن براش ایستگاه مترو هم میکشن همین استراتژی طلایی باعث شد که تمام سال سوم و پیش دانشگاهی که هم کلاسی هایم از کلاس فلان استاد گران قدر رفتند به کلاس فلان استاد پولکی و فلان آزمون طلایی و نقره ای و پرتقالی را شرکت کردند من در آرامش از نیمروزهای بعد از مدرسه ام جهت خوابیدن و نوشتن مفصل روزنوشتهایم و البته کمی هم درس خواندن استفاده کردم نمیدانم چه شد و دست تقدیر چه بازیهایی در آستین بلوزش داشت که وقتی نتایج کنکور آمد به جز من که زیست دریای دانشگاه شهید بهشتی قبول شده
فقط اسکله ای است برای قایقهای بادبانی قشنگ و رنگارنگ و پرنده ها که منظره دریاچه را قشنگتر کرده اند یک جاده سنگ فرش تمام طول ساحل کشیده شده برای پیاده روی و ورزش و دوچرخه سواری و مهم تر از همه اسکیت و اسکوتر و جان میدهد برای اینکه مثل من دست جوجه ات را بگیری و برایش درس مرغابی شناسی و «قو در دل جاسازی» بگذاری (علیرضا از قو می ترسید میگفت عصبانیه!) فلسفه پیشوند «دماغه» که به معنی فرورفتگی ساحل سنگی در دریاست را هم فهمیدم. قسمتی از ساحل اوشی در آب جلو رفته و کلیسایی هزار ساله در انتهایی ترین قسمت آن وجود دارد که نقاشان زیادی آن را در نقاشیهایشان به تصویر کشیده اند. قبلاً سطح آب جلوتر بوده و این قسمت به صورت جزیره کوچکی در وسط آب قرار داشته تصویر این نقاشیهای قدیمی به همراه نام نقاش و توضیحات فرانسوی اش به صورت سنگ نوشته هایی در سرتاسر ساحل بود که وقت زیادی را برای تماشای آنها و مقایسه شان گذاشتم. یعنی زندگی مردم هزار سال پیش در این ساحل سنگی و آرام چطور می گذشته؟ به چه چیزهایی فکر می کردند؟ دغدغه هایشان چه بوده؟ طبیعت آرام و آب و باران و کلیسا به نظر من که همه چیز داشته اند.
در هر گوشه دنجی ممکن است یک ایرانی نشسته باشد کتابخانه EPFL یکشنبه ها جایی است برای تأمین اینترنت خونم خوبی اش این است که گوشه بی مصرف و دنج زیاد دارد و راحت میتوانم با علیرضا در گوشه ای از باغ بالشهایش بنشینم و بدون اینکه مزاحمتی برای کسی داشته باشم لپ تاپم را باز کنم و از اینترنت رایگان کتابخانه استفاده کنم. علیرضا هم یک ماشین کوچک میگیرد دستش و پستی بلندی کتابخانه را که کم هم نیست متر میکند
در حال حاضر مطلبی درباره فائضه غفار حدادی نویسنده دهکده خاک بر سر قطع رقعی در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک