1
بنر بالای صفحه
IdeBook.ir

کتاب مردان بدون زنان نشر افق

معرفی کتاب مردان بدون زنان نشر افق

3.5 (2)
کتاب مردان بدون زنان، اثر ارنست همینگوی ، با ترجمه اسدالله امرایی ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول در سال 1399 توسط انتشارات افق ، به چاپ رسیده است. این محصول در قطع و اندازه‌ی رقعی، در سایت ایده بوک قرار دارد.
ناموجود

این محصول ممکن است با عنوان یا انتشارات دیگری موجود باشد، مجموعه آنها را اینجا ببینید.

موضوعات مرتبط

محصولات بیشتر
مردان بدون زنان نشر افق

مشخصات محصول

نویسنده: ارنست همینگوی
ویرایش: -
مترجم: اسدالله امرایی
تعداد صفحات: 224
انتشارات: افق
وزن: 264
شابک: 9789643695774
تیراژ: -
سال انتشار: 1399
تصویرگر: -
نوع جلد: -

معرفی محصول

مجموعه داستانی است از ارنست همینگوی. همینگوی برنده‌ی جایزه‌ی ادبی نوبل و پولیتزر و نشان مانوئل دسپیدس، در جنگ ایتالیا، ترکیه، یونان و جنگ‌های داخلی اسپانیا حضور داشت.

داستان‌های کوتاه و ادبیات منحصر به فرد او لقب مرد بزرگ آمریکا را برایش به ارمغان آورد. مجموعه داستان مردان بدون زنان مجموعه‌ی چهارده اثر کوتاه از نام‌آشناترین آثار ارنست همینگوی است.
تعدادی از این داستان‌ها همچون تپه‌هایی مثل فیل سفید، آدمکش‌ها، مسابقه‌ی پنجاه هزار دلاری و بازجویی ساده از مهمترین داستان‌های کوتاه این نویسندگان آمریکایی‌اند.

چکیده

معرفی مختصر کتاب مانوئل گارسیامرا، گاوباز معروف، روی تخت، در اتاق خود در تری‌یانا دراز کشیده بود. به علت ذات‌الریه در هر ریه‌اش لوله‌ای فرو کرده بودند. او رو به موت بود. همة روزنامه‌های آندولس، شمارة مخصوص را آماده داشتند که بلافاصله به بازار بریزند. مرگ او در چند روز آینده محتمل بود. پیر و جوان عکس‌های رنگی بزرگ او را برای یادگاری خریده بودند. گاوبازها با مردن او نفس راحتی کشیدند، زیرا در میدان کارهای می‌کرد که آنها از دستشان برنمی‌آمد. همه‌شان زیر باران در مراسم تشییع شرکت کردند. یکصد و چهل و هفت گاوباز او را تا گورستان بدرقه کردند و در کنار آرامگاه خوسه لیتو به خاک سپردند. کتاب مردان بدون زنان حاوی چهارده اثر کوتاه از آثار ارنست همینگوی با عنوان‌های گلة عشق، در کشوری دیگر، بازجویی ساده ده نفر سرخ‌پوست، مسابقة سرعت، امروز آدینه است، قصه‌ای پیش‌پا افتاده، حالا دراز می‌کشم و... است.

گوشه ای از کتاب

درِ ناهار خوری هنری باز شد و دو مرد آمدند تو. نشستند جلو پیشخان.

جورج پرسید: چی میل دارید؟

یکی از مردها گفت: نمی‌دانم. ال، تو چه می‌خوری؟

ال گفت: چه عرض کنم. خودم هم نمی‌دانم چه می‌خواهم بخورم.

بیرون، هوا رو به تاریکی می‌رفت. نور چراغ‌های خیابان از پنجره می‌آمد تو. هر دو مرد، جلو پیشخان صورت غذا را می‌خواندند. از آن طرف نیک آدامز آن‌ها را می‌پایید. آن‌ها که آمدند تو با جورج حرف میزد.

اولی گفت: من گوشت سرخ شده با سس سیب و پوره‌ی سیب زمینی می‎خورم.

-هنوز حاضر نیست.

– خب اگه حاضر نیست چرا تو این صورت غذای لعنتی نوشتی.

جورج گفت: برای شام است. می‌توانید ساعت شش تشریف بیاورید و میل کنید.

جورج نگاه به ساعت دیواری پشت پیشخان کرد: حالا که ساعت پنج است.

مرد دوم گفت: ساعت پنج و بیست دقیقه است.

-ساعت شما بیست دقیقه جلو است.

مرد اول گفت: بی خیال ساعت. غذا چی دارید بخوریم؟

جورج گفت: هر جور ساندویچ که دل‌تان بخواهد. تخم مرغ و همبرگر یا استیک.

-من کوفته ریزه با نخود سبز و سس خامه و سیب زمینی می‌خواهم.

-آن غذای شام است.

-حالا هرچه که ما می‌خواهیم مال شام شد؟ از همه این طور پذیرایی می‌کنید؟

-تخم مرغ و همبرگر، گوشت بو داده و تخم مرغ و جگر تقدیم کنم؟

مردی که ال صدایش می‌کردند گفت: من همبرگر و تخم مرغ می‌خورم. کلاه دربی به سر داشت و پالتوی سیاهش روی سینه دکمه می‌خورد.صورتی ریزنقش و دهانی کوچک داشت. شال گردن ابریشمی و دستکش داشت.

دیگری هم گفت: من گوشت و تخم مرغ می‌خورم. او هم قد ال بود، قیافه‌شان فرق می‌کرد اما مثل دوقلوها لباس پوشیده بودند.

هر دو پالتوهای تنگ و چسبان به تن داشتند. آرنج‌های‌شان را به پیشخان تکیه داده بودند.

ال پرسید: نوشیدنی هم داری؟

جورج گفت: آبجو سفید، بیوو، آبجوی زنجبیلی.

-منظورم این است که چیزی درست و حسابی برای نوشیدن داری؟

آن یکی گفت: این شهر خیلی گند است. اسمش چیه؟

-سامیت.

ال از دوستش پرسید: تا حالا اسمش به گوشت خورده؟

دوستش گفت: نه!

ال پرسید: شب‌ها این جا چه کار می‌کنند؟

دوستش گفت: شب‌ها شام می‌خورند. همه می‌آیند و مفصل شام می‌خورند.

جورج گفت: بله، درست است.

ال از جرج پرسید: پس تو فکر می‌کنی درست باشد؟

-پس چی!

-پسر تو چقدر زرنگی. مگر نه؟

جورج گفت: البته که زرنگم.

مرد ریزه اندام دیگر گفت: ولی گمان نمی‌کنم زرنگ باشی. ال، به نظرت باهوش است؟

ال گفت: نه بابا قیافه‌اش که مثل پخمه‌هاست.

رو به نیک کرد و گفت: اسم جناب عالی؟

-آدامز.

ال گفت: این هم یک پسر زرنگ دیگر. مکس این یکی باهوش نیست؟

مکس گفت: این شهر پر بچه‌های زرنگ است.

جورج دوتا پیش دستی همبرگر و تخم مرغ و گوشت و تخم مرغ آورد و دو دیس سیب زمینی سرخ کرده هم گذاشت کنارش و دریچه‌ی آشپزخانه را بست.

از ال پرسید: مال تو کدام است؟

-یادت نمی‌آید؟

-همبرگر و تخم مرغ.

مکس گفت: چه باهوش!

تخم مرغ و همبرگرش را برداشت. با دستکش، غذا خوردند. جورج آنها را موقع خوردن می‌پایید.مکس به جورج نگاه کرد و گفت: به چی زل زدی؟

-من؟!

-زهرمار. زل زده بودی به من.

ال گفت: شاید خواسته با تو شوخی کند، مکس.

جورج خندید.

مکس گفت: ببند! نیشت را. مجبور که نیستی بخندی. شیرفهم شد؟

جورج گفت: خب بابا. منظوری نداشتم.

مکس رو به ال کرد و گفت: می‌گوید منظوری نداشتم. پسرِ خوبی است.

ال گفت: بچه‌ی چیز فهمی است…

نویسنده

ارنست همینگوی

ارنست همینگوی

در حال حاضر مطلبی درباره ارنست همینگوی نویسنده مردان بدون زنان نشر افق در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.

مترجم

اسدالله امرایی

در حال حاضر مطلبی درباره اسدالله امرایی مترجم کتاب مردان بدون زنان نشر افق در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.

اسدالله امرایی

دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

کد امنیتی ثبت نظر

با ثبت دیدگاه، موافقت خود را با قوانین انتشار دیدگاه در ایده بوک اعلام می‌کنم.

پرسش خود را درباره این محصول ثبت کنید