1
287,000
این یک تاریخ زنده نیست هر چند زنده نبودن از مشخصات هر کتاب تاریخ است ولی این بار علت را شاید در نمایش ایران باید جست که نیمه جانی سخت جان بوده است. شاید هم در نبودن نمایشگاهی، مجموعه ای بایگانی آثاری جایی که در آن نشانه ها یا بازمانده هایی را بتوان پیدا کرد. این مطلب کوچکی نیست در یکی دو سرزمین همسایه ی ما موزه هایی هست که در آنها برای مثل عروسکهای شب بازی ایرانی از عهد سلجوقی تا امروز را میشود دید. ولی اینجا موزه ها از هیچ چیز پر است فقط گفته های پراکنده یی در برخی کتابها، نقل قولها ،یادداشتها سفرنامه ها و حرف حرف حرف برای نویسنده امکان سفرهای چندانی - آنچنان که نویسنده ی خارجی برای مشاهده یا گردآوری مدرک میکند - دست نداده است. او به جست و جوی کورمال خود در کتابها مشاهدات گاهگاهی خود در چند ولایت و تماسهای با بازماندگان متکی بوده است و گاه بوده است که خود را با درهای بسته ی کتابخانه های معنونی روبرو دیده است که درهایش تنها بروی ریش سفیدان باز می شود.
از مقوله ی این جشنها خصوصاً دو تا هست که باید از آنها یاد کرد. یکی دسته ی کوسه است که پس از اسلام هم ادامه ی خود را حفظ کرد و در قرنهای پنجم و ششم با تغییر کوچکی در شکل و هنگام برگزاری بدل به دسته ی میر نوروزی با پادشاه نوروزی شد که همچنان تا نیم قرن پیش در شهرهای آباد و امروزه در ولایات دور افتاده جاری بوده و هست. میر نوروزی مرد پست و کریه چهره ی بود که در روزهای نوروز برای مضحکه و شادی چند روزی بر تخت مینشست و بجای پادشاه یا امیر واقعی حکم های مسخره ای صادر میکرد؛ برای مصادره ی اموال فلان ثروتمند یا به بند کشیدن فلان زورمند. این بازی ظاهراً برای تفریح و خنده بوده است ولی در عمق آن می توان نمونه ای از عکس العملهای کینه جویانه ی مردم زیر دست را نسبت به زبردستان دید. دسته ی میر نوروزی با حفظ همین روحیه ی هجو آلود مایه ی نمایشی هم داشته است با شبیه سازیهای لازم و قرارهای قبلی برای اعمال و اجرا کسی که بسال ۱۳۰۲ شمسی این ماجرا را در بجنورد دید آنرا چنین یادداشت کرد در دهم فروردین دیدم جماعت کثیری سواره و پیاده میگذرند که یکی از آنها با لباس فاخر بر اسب رشیدی نشسته و چتری بر سر افراشته بود جماعتی در جلو و عقب او روان بودند، یکدسته هم پیاده به عنوان شاطر و فراش که بعضی چوبی در دست داشتند در رکاب او یعنی پیشاپیش و جنبین و عقب او روان بودند چند نفر هم چوبهای بلند در دست داشتند که بر سر هر چوبی سرحیوانی از قبیل گاو یا گوسفند بود؛ یعنی استخوان جمجمه ی حیوان و این رمز آن بود که امیر از جنگی فاتحانه برگشته و سرهای دشمنان را با خود می آورد، دنبال این جماعت انبوه کثیری از مردم متفرقه روان بودند و هیاهوی بسیار داشتند. تحقیق کردم، گفتند که در نوروز یکنفر امیر میشود که تا سیزده عید امیر و حکمفرمای شهر است و بعد از تمام شدن سیزده دوره ی امارت او بسر می آید. گویا در یک خانواده این شغل ارثی بود.
در حال حاضر مطلبی درباره بهرام بیضایی نویسنده نمایش در ایران در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک