کتاب The Girl with Seven Names (دختری با هفت اسم) اثر «هیئونسئو لی» (Hyeonseo Lee) نویسنده و فعال حقوق بشر اهل کره شمالی است. او در این کتاب درباره فرار از کره شمالی صحبت میکند و یکی از بیرحمترین و مخفیکارترین دیکتاتوریهای جهان را به تصویر میکشد.
کتاب The Girl with Seven Names زندگینامه دختری را روایت میکند که در کره شمالی به دنیا آمدهاست. او در شرایط بسیار سختی زندگی میکرد و در آن زمان رژیم ستمگر کمونیست مردم را به شدت تحت فشار قرار میداد. علاوه بر این، محل زندگیشان، شرایط سختتری را برای آنها نسبت به مردم دیگر ایجاد مینمود. خانه آنها در مرز چین قرار داشت و همین موقعیت خاص اجتماعی، باعث میشد که در شرایطی فراتر از حدود کشور محصورش قرار بگیرد.
در سال 1990 هنگامی که قحطی سراسر کشور را فراگرفت، تحمل این شرایط سخت از قبل هم دشوارتر شد و همین مسئله هیئونسئو را به فکر فرو برد. این رخداد همانند یک تلنگر بزرگ باعث شد خط فکریاش به طور کامل عوض شود. او به این نتیجه رسید که در تمام طول عمرش شستشوی مغزی شده و همین موضوع یک عمر راه درست را از او و مردمش مخفی نگه داشته بود. تمام اقوام و همسایههای آنها، در فقر و بدبختی بسیار وحشتناکی به سر میبردند و این مسئله نشان میداد که کشورش بر خلاف ادعای حاکمان آن، هیچگاه نمیتواند بهترین کشور جهان شود.
روزهای زندگی هیئونسئو سپری شد تا اینکه او به سن هفده سالگی رسید. حالا میتوانست برای نجات خود از شرایط پیشآمده یک تصمیم جدی بگیرد. او میخواست برای همیشه از کره شمالی بگریزد و آیندهاش را نجات دهد. در آن زمان هیچگاه فکرش را نمیکرد که این تصمیم باعث میشود دوازده سال از خانوادهاش دور بماند و مدت زیادی را در حسرت دیدار دوباره آنها سپری کند.
از نظر هیئونسئو، داستان کتاب The Girl with Seven Names برای افرادی که در کره شمالی زندگی کردهاند، به هیچ وجه داستان عجیبی نیست. اما افرادی که در کشورهای دیگری زندگی میکنند، از خواندن آن شوکه خواهند شد. مخاطبان این کتاب قطعاً این سوال برایشان پیش خواهد آمد که چرا چنین کشوری هنوز در جهان وجود دارد؟
اما در کنار تمام این مشکلات و رنجهایی که هیئونسئو تحمل کردهاست، او عاشقانه کشورش را دوست دارد و همیشه از دلتنگیهایش میگوید. او دلتنگ کوههای برفی آنجاست و بوی نفت و زغالسنگی که در روزهای سرد سال تمام فضا را پر میکرد.
کتاب The Girl with Seven Names یکی از پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز است. این کتاب بلافاصله پس از این که در سال 2015 به چاپ رسید، توجه افراد زیادی را در سراسر دنیا به خود جلب نمود و به زبانهای مختلفی ترجمه گردید. کتاب دختری با هفت اسم در 320صفحه روایت میشود و میتواند امتیاز 4.7 از 5 را در سایت آمازون از آن خود نماید.
هیئونسئو لی این کتاب را داستان بیداری خود میداند و آن را روایتی دشوار تلقی میکند. او با اینکه در حال حاضر زندگی بسیار راحتی را تجربه مینماید، اما عاشقانه دلتنگ کشورش، کره شمالی است و بارها وسوسه شده که دوباره به همان جا بازگردد. از نظر نویسنده، ترک کردن کره شمالی، به هیچ وجه شبیه ترک کردن کشورهای دیگر نیست. رفتن از کره شمالی به کشوری دیگر، بیشتر شبیه رفتن از جهانی به جهان دیگر است. جهانی که پر از مشکلات و تاریکیهای ترسناک است اما همچنان با جاذبهای سحرآمیز، تو را به سمت خویش فرا میخواند. نویسنده با اینکه شرایط زندگیش به طور کامل تغییر کرده اما همچنان عاشق روزهایی است که در آغوش امن پدر و روی زمین گرم خانهشان میخوابید. او همچنان عاشقانه دوست دارد که با خیالی آسوده در یکی از رستورانهای محلی کشورش نودل سفارش دهد و به همراه خانوادهاش به دیدن منظره زیبای رودخانههای آنجا، برود. او میداند که هرچقدر از کره شمالی دور شود، هیچگاه جاذبه آنجا رهایش نمیکند.
افراد زیادی در کره شمالی هستند که حاضرند تمام بدبختیها و مشکلات آنجا را تحمل کنند، اما همچنان در همان کشور بمانند و نمیتوانند لحظهای از آن دل بکنند. نویسنده در این کتاب با لحنی بسیار زیبا و تأثیرگذار، عشق زیبایش به وطن را نشان میدهد و در عین حال تاریکیها و مشکلات زندگی در آنجا را به تصویر میکشد. او از رؤیای آزادی کشورش میگوید و به عنوان یک فراری از کره شمالی، خودش را در سراسر جهان غریبه میداند. او نام خودش را یک تبعیدی میگذارد؛ یک تبعیدی که همیشه عشق وطن سراسر وجودش را فرا گرفتهاست.
هیئونسئو لی در 1ژانویه سال 1980 در هیسان واقع در کره شمالی به دنیا آمد. او علاوه بر نویسنده به عنوان فعال حقوق بشر نیز شناخته شدهاست. اما نام او بعد از نوشتن کتاب دختری با هفت اسم بر سر زبانها افتاد. او پس از تحمل سالها دیکتاتوری حاکم بر کره شمالی، سرانجام از آنجا گریخت و به صورت غیرقانونی وارد چین شد. بعد از آن تصمیم گرفت در کشور کره جنوبی پناهنده شود. هیئونسئو پس از کسب عنوان شهروند کره جنوبی، توانست نزد خانوادهاش بازگردد. او تصمیم داشت مادر و برادرش را نزد خود به کره جنوبی بیاورد و با وجود خطرات بسیار زیادی که ممکن بود او و خانوادهاش را تهدید کند، سرانجام توانست آنها را از کره شمالی به کره جنوبی بیاورد.
او دوران کودکیاش را در هیسان گذراندهاست. با اینکه شرایط حاکم بر مردم بسیار سخت و طاقتفرسا بود، اما برای خود آنها همه چیز عادی جلوه میکرد. تنها هفتسال داشت که او را برای تماشای یک اعدام عمومی بردند. با اینکه خانواده فقیری نداشت، اما پس از قحطی دهه نود، رنج بسیار زیادی بر آنها تحمیل شد و ناامیدی در میان مردم آنجا موج میزد. تا اینکه تصمیم گرفت در سال 1997 از کره شمالی بگریزد و پس از مدت کوتاهی مجدداً به آنجا بازگردد؛ زیرا میدانست که دوری از خانواده و وطن برایش بسیار دشوار است. درحالیکه به دلیل مشکلات امنیتی بسیار زیادی که سر راهش قرار گرفت، نتوانست خانوادهاش را ببیند وحتی مجبور شد هویت خود را تغییر دهد تا بدین طریق زندگی راحتتری را در چین تجربه نماید. تا اینکه پس از گذشت 10سال، به عنوان پناهنده وارد کشور کره جنوبی شد و بدین طریق هویت خود را پس گرفت. پس از آن توانست درس و فعالیت خود را به طور جدیتری ادامه دهد و به عنوان سخنران، در همایشهای بزرگی در کشورهای مختلف، سخنرانی کند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک