جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
135,300
چیزی کرد در درد در ... هااا ایک حرکت کرد کورالین از تخت بیرون آمد و به انتهای راهرو نگاهی انداخت اما چیز غیر عادی ای ندید. به سمت انتهای راهرو رفت. از اتاق خواب پدر و مادرش صدای خُرخر ضعیفی به گوش رسید صدای پدرش بود - و صدای ناله ی هرازگاه کسی در خواب - صدای مادرش بود. کورالین فکر کرد شاید خواب دیده است. چیزی تکان خورد. کمی با سایه فرق داشت به سرعت وارد تاریکی راهرو شد، مانند رد کوچکی از شب دوست نداشت عنکبوت باشد از دیدن عنکبوت حالش بد میشد.
سیاهی وارد اتاق پذیرایی شد و کورالین با نگرانی دنبالش کرد.
اتاق تاریک بود. نور کمی از راهرو تو میآمد و سایه ی بزرگ و کج و کوله ی کورالین را که در چهارچوب در ایستاده بود روی فرش اتاق پذیرایی می انداخت شبیه زنی دراز و استخوانی به نظر می آمد. کورالین وقتی گوشه ی یک سیاهی را دید که داشت به آرامی از زیر کاناپه بیرون می خزید با خود فکر کرد چراغ را روشن کند یا نه ؟ کمی مکث کرد و بعد بی صدا به سمت دورترین نقطه ی اتاق دوید.
در آن گوشه هیچ اثاثیه ای نبود. کورالین چراغ را روشن کرد.
هیچ چیزی آن گوشه نبود هیچ چیز به جز همان در قدیمی که جلویش را با آجر تیغه کشیده بودند.
شک نداشت که مادرش در را بسته بود؛ اما حالا لای در کمی باز بود.
نترس دوختن دکمه روی چشم هایت اصلاً درد ندارد!
کورالین در خانه ی جدید در اسرار آمیزی پیدا می کند. آن سوی در آپارتمانی است درست مثل آپارتمان خودشان ولی با همه ی چیزهایی که او همیشه در آرزویش بوده است. کورالین تازه میفهمد که در چه تله ای گرفتار شده است اما بر صورت پدر و مادر جدید به جای چشم دو دکمه ی سیاه برق می زند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک