جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
112,000
مامان صبحانه را روی میز می گذارد.
یک تخم مرغ و یک لیوان شیر برای من
یک تخم مرغ و یک لیوان شیر برای بابا
خیلی تخم مرغ و خیلی لیوان شیر برای خودش
بعد دست می کشد روی شکمش. «نی نی روز به روز بزرگ تر می شود.»
هولا دم سوسماری اش را تکان می دهد
و خیلی تخم مرغ ها را یکی می گذارد توی دهانش
وااای، یک هلولا رفته توی شکم مامان!
یعنی مامان هرچی غذا بخورد، می رود توی شکم هلولا؟
می دانم که می خواهد من را بخورد
اما من آماده ی آماده ی آماده هستم
شنل زورویی ام را می پوشم و داد می زنم:
آماده باش هلولا!
تلگرام
واتساپ
کپی لینک