«اصفهان نصف جهان» عنوان سفرنامهی صادق هدایت به شهر اصفهان است. در اینجا هم با شیوهی خاص هدایت در مواجهه با فرمهای شکلگرفتهی ادبی مواجهیم، او کاری با قواعد مرسوم سفرنامهنویسی ندارد. بهعنوان مثال مستندات تاریخی و سر زدن دائمی به اسناد و اطلاعات آن منطقه در شیوهی کار او جایی ندارد، بلکه نوشتن سفرنامه برای هدایت با نوعی کشف و شهود شخصی همراه است.
صادق هدایت از نویسندگانی است که به فرهنگ بومی و خردهفرهنگهای قومهای مناطق مختلف ایران علاقهی ویژهای داشت. این مسئله در فضاهای داستانی و شخصیتهایش کاملاً مشهود است. در میان نویسندگان نسل اول ادبیات ایران، هدایت از جمله چهرههایی است که زندگی طبقات گوناگون مردم را از نزدیک دیده و لمس کرده است. او همچون یک راوی و گزارشگر تیزبین، توصیفات ساده و به دور از هرگونه پیچیدگی خاصی از جامعهشناسی مردم ایران ارائه میدهد.
در میان نویسندگان معاصر ایران، هدایت را میتوان نخستین چهرهای دانست که در فرم سفرنامه و گزارشنویسی دست به آزمون خویش زده است و بدین ترتیب این نویسنده را میتوان احیاگر فرم سفرنامه در ادبیات معاصر ایران دانست.
نویسنده میگوید: یادم است در مدرسه ابتدایی که بودم، برای سه ماه تعطیل تابستان علاوه بر تکلیفهای گوناگون، از طرف مدیر اخطار شد که باید روزنامه خودمان را بنویسیم. من اگرچه شاگرد کارکنی نبودم ولی این پیشنهاد را پسندیدم و بر سایر تکلیفها مقدم دانستم، یکی دو روز آن را نوشتم و فرمولی به نظرم آمد که با اندک تغییر در روز سوم، هشتاد و هشت روز دیگرش را قبلاً تهیه کردم و آن فرمول این بود: صبح زود برخاسته وضو ساختم، نماز صبح را خواندم و پس از دعا به وجود مدیر محترم و ناظم معظم، صرف چاشت کرده، ظهر پس از صرف ناهار چهار رکعت نماز بجای آوردم. بعد از ظهر قدری علمالاشیاء و تاریخ انبیاء خواندم، شب نماز عشا را بجا آوردم و دعا به وجود مدیر محترم کرده، خوابیدم.
اگرچه بجز خوردن و خوابیدن در باقیش جای تردید بود ولی رویهمرفته از همین قرار بیشتر روزها، سالها و شاید یک عمر را مانند تقویم حاجی نجمالدوله میشود پیشبینی کرد.
از اینرو پس از یک سال زندگی یکنواخت، چهار روز تعطیل را غنیمت شمرده تصمیم گرفتم بروم به اصفهان و به خیالم رسید که در این چهار روز تغییر و تنوع غیرمعمولی را یادداشت کنم. چرا تصمیم گرفتم که بروم به اصفهان؟ آن را هم نمیدانم؛ ولی دیرزمانی بود که آنچه عکس از اصفهان دیده بودم و وصفی که از آن شنیده یا خوانده بودم، این شهر را به طرز افسانهآمیزی به نظرم جلوه داده بود؛ مانند حکایتهای هزار و یک شب. با مسجدها، پلها، کوشکها، منارهها، کاشیکاریها، قلمکارها، نقاشیها و بالاخره شهر پر استعداد هنرمندان که گذشته تاریخی دارد و در زمان صفویه بزرگترین شهر دنیا به شمار میآمده و هنوز شکوه و عظمت دیرین خود را از دست نداده است. همه اینها کافی بود که اصفهان مرا به سوی خود بکشاند و نیز باید اقرار کنم که پشیمان هم نشدم.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک