جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
80,500
شایعات تکان دهنده و مهیب میشدند مثل همیشه که میشوند. طبق یک شایعه من آی کیویی بالای ۲۰۰ .داشتم طبق دیگری هر کس که نزدیک من میشد را می کشتم. حتی یک شایعه مبنی بر این بود که این من بوده ام که مامان و مامان بزرگ را کشته بودم. مامان میگفت هر اجتماعی نیاز به یک بز پیشانی سفید دارد. او همه این آموزشها را به من میداد چون فکر میکرد من قابلیت بسیار بالایی برای تبدیل شدن به یکی از آن بزها دارم حالا که مامان بزرگ و مامان رفته بودند، پیش بینی او درست از آب در آمده بود. بچه ها خیلی زود دریافتند که من به حرفهای آنها هیچ واکنشی نشان نمیدهم و شروع به پرسیدن سؤالات عجیب از من یا مسخره کردنم کردند. بدون وجود مامان برای اینکه الگوی گفتگوهای سناریوهای مختلف را برایم شرح دهد، عملاً درمانده بودم. من موضوع جلسه معلم ها هم بودم آنها تماسهایی از سوی والدین دریافت می کردند که شاکی بودند چطور به رغم انجام ندادن کار عجیبی، حضور من به خودی خود کلاس را به هم میریزد معلم ها موقعیت من را کاملاً درک نمی کردند. چند روز بعد دکتر شیم به مدرسه آمد و جلسه ای طولانی با معلمم داشت. آن شب من و او با هم در یک رستوران چینی شام خوردیم پس از اتمام شام دکتر شیم بعد از اینکه مدتی حاشیه رفت به اصل موضوع رسید. اساساً فحوای حرف او این بود که شاید مدرسه بهترین مکان برای من نباشد.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک