کتاب طوفان آمد و ما را با خود برد را می
توانید با استفاده از روش های زیر با سایرین به اشتراک بگذارید.
فروش ویژه
کتاب طوفان آمد و ما را با خود برد
معرفی کتاب طوفان آمد و ما را با خود برد
3.5 (2)
کتاب
طوفان آمد و ما را با خود برد (بیست روایت از بیست اقدام جهادی در کرونا)،
اثر
فردین آریش
،
در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول
در سال 1400
توسط انتشارات
سوره مهر
،
به چاپ رسیده است.
این محصول
در قطع و اندازهی رقعی،
در سایت ایده بوک قرار دارد.
(جنبه های اجتماعی مشارکت شهروندان ایران از پیشگیری کرونا ویروس ها)
چکیده
اواخر اسفند بود. یک شب داشتم اینستاگرام را چک می کردم استوری یکی از بچه ها را دیدم که نوشته بود «به چند نفر برای کار در بیمارستان نیازمندیم. در بخش های مختلف. برای ضدعفونی برای کمک پرستار.» شب به او پیام دادم. ـ چطوریه؟! شمارهٔ کسی را داد و گفت «به این پیام بده واسه ت اوکی می کنه.» تصمیم گرفتم بروم. به خانواده هم نگفتم. خانهٔ ما میدان امام حسین است سمت دروازه شمیران. بیمارستان کجا بود؟ فلاح دور. هوا هم سرد بود. صبح با موتور رفتم بیمارستان. باد می خورد توی صورتم. یخ زدم. می لرزیدم. رسیدم بیمارستان تا یک ربع خشک خشک بودم. مسئول خدمات آنجا آقای زارعی گفت «برای ضدعفونی بیمارستان به کمکتون نیاز داریم. خدا خیرتون بده که اومدید.» و از همان روز شروع کردم. روزی دو بار کل بیمارستان را ضدعفونی می کردیم. روز اول فقط یک گان داشتیم و یک ماسک از این ساده ها. می رفتیم داخل بخش ها. بعضی از پرستارها و مسئول بخش ها می گفتند «چرا این قدر بی هوا؟!» دلشان می سوخت برایمان. یکی کلاه می داد یکی ماسک اِن ۹۵. گلریزان می کردند! به مرور پیشرفت کردیم کم کم پک ماسک دادند و بعد از مدتی کلید دفتر را! من پنجشنبه ها و جمعه ها هم می رفتم. اداری ها نمی آمدند. پنجشنبه ها زود می رفتند و جمعه ها هم نمی آمدند. برای همین خودم می رفتم دفتر و وسایلم را برمی داشتم. روزی دو بار کل بیمارستان را ضدعفونی می کردیم یک بار صبح یک بار بعد از ناهار. بعضی روزها دو نفر بودیم بعضی روزها سه نفر. از اول فروردین تا اواسطش تنها بودم. بیست روز فقط خودم بودم. عید را هم تنها بودم. اگر دو نفر بودیم کارمان یک ساعت و نیم زمان می برد و یک نفره دو ساعت و نیم تا سه ساعت. کل بیمارستان یعنی آزمایشگاه و آی سی یو و سی سی یو و دو سه تا بخش به اضافهٔ داروخانه و راهروها. همه جا هم می رفتیم آی سی یو سی سی یو. بالای سر مریض ها. برایمان عادی شده بود. با بعضی از مریض های کرونایی دست می دادیم حتی! اوایل دو سه نفر بودند که کنایه می زدند می گفتند «بهتون قول استخدام توی بیمارستان رو داده ن؟ حالا چقدر پول می دن؟ مأموریتی اومده ید یا اجبارتون کرده ن؟» جواب نمی دادیم. فقط کار می کردیم. بعدتر یک نفر گفت «کم کم داره نظرم دربارهٔ شما جهادیا عوض می شه. دارم باهاتون حال می کنم.
نویسنده
فردین آریش
در حال حاضر مطلبی درباره فردین آریش
نویسنده طوفان آمد و ما را با خود برد
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در
بخش
محتوا،
به
مرور،
نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با
توجه به
تعداد
بسیار
زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها،
کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند،
تهیه و
درج
محتوای
برای
آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت
ایدهبوک،
این
نویسنده
را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و
مفید،
سایرین را
به
مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه
ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک