در این کتاب گربه کوچولوی سفید چه چیزهایی یاد میگیرد؟
1. روزگاری بچهگربهی کوچولویی بود که دلش میخواست همهچیز را بداند. او سؤالهای زیادی داشت، مخصوصاً دربارهی رشد کردن و بزرگ شدن حیوانها و گیاهان. خوشبختانه دوست او قورباغه به او کمک کرد و به همهی سؤالهایش جواب داد.
2. اگر جسمی جلوی تابش نوری قرار بگیرد، سایهای مثل خودش درست میکند. آیا تابهحال، قبل از اینکه به رختخواب بروی، چراغ اتاقخوابت را خاموش کردهای؟ گربه کوچولو فکر میکند که تاریکی و روشنایی مسئلهی بسیار مهمی است. شما چه فکر میکنید؟
3. هر چیزی که بخواهد حرکت بکند نیرویی لازم دارد که آن را هل بدهد. برای توقف هم نیرو لازم است تا جسمی که درحرکت است را متوقف کند. سعی کن توپی را روی سطح صاف قل بدهی. چه اتفاقی میافتد؟ به نظر گربه کوچولو قل خوردن خیلی بامزه است! به نظر شما چطور؟
4. انسانها و جانورها، برای ساختن چیزهایی که لازم دارند، از مواد مختلف استفاده میکنند. پرندهها لانه هاشان را از شاخ و برگ درختان درست میکنند. میتوانی حدس بزنی، بعضی از وسایلی که استفاده میکنی از چه ساختهشده است؟
5. روی تپه چند توربین بادی دیده میشد. پرهی توربینها در هوا میگشت. گربه کوچولو آن را نشان داد و گفت: «آیا برق ابرها، پرهی توربین را میچرخاند؟» پرنده گفت: «نه! نیروی باد پرهها را میچرخاند و توربین برق تولید میکند.
6. مامان گربه آمده بود دنبال گربه کوچولوی سفید. او صدای خرخربچه اش را شنید و بهطرف او رفت و گفت: «اما به نظر من صدای خرخر تو بهترین صدای دنیاست.» گربه کوچولو آنقدر سرگرم شنیدن صدای پرندهی کوچه حرفهای مادرش را نشنید.
گوشه ای از کتاب
روزی از روزهای بهار، گربه کوچولوی سفید، اطراف برکه قدم میزد. ناگهان موجودات کوچولویی را دید که تا آن روز ندیده بود.
قورباغه پرید و کنار او نشست و گفت: «اینها بچه قورباغه هستند. من هم اول اینطوری بودم. اما وقتی بزرگ شدم به این شکل درآمدم.» گربه کوچولو باور نمیکرد. او گفت: «این غیرممکن است !»
ماهیها، تعداد زیادی تخمدارند،
تخمهای ماهی مثل زنجیر به هم چسبیده است و دور ساقهها و برگهای گیاهان آبی میپیچد.»
سنجاقکها هم،
تخمهایشان را روی شاخهی
علفهای زیرآب
میگذارند.
خیلی از پرندهها، روی درختها
یا روی دیوارها لانه میسازند و در
آنجا تخم میگذارند.
جایی که وقتی جوجهها از تخم درآمدند،
کسی آنها را اذیت نکند.
اردکها روی زمین
و نزدیک آب تخم میگذارند،
تا وقتیکه جوجه اردکها از تخم درآمدند،
زود بهطرف آب بروند و شنا کنند.»
گربه کوچولو پرسید: «برگها خودبهخود تکان میخورند؟»
جیرجیرک گفت: «نه، خودبهخود تکان نمیخورند. باد میوزد و به برگها
میخورد و آنها را تکان میدهد.»
پشت جلد
روزگاری
بچهگربهی کوچولویی بود که دلش میخواست همهچیز را بداند. خوشبختانه دوستانش به او کمک کردند و به همهی سؤالهایش جواب دادند.
در حال حاضر مطلبی درباره جف ورینگ
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش
محتوا،
به
مرور،
نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه
به
تعداد
بسیار
زیاد
نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا
در
صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه
ارتباط با ما
درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت
قرار
خواهد
گرفت.ضمنا
اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر
خود،
نویسنده
هستید
و
تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و
دعوت
کنید،
می
توانید
محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ما
ارسال
نمایید.
در حال حاضر مطلبی درباره سارا سیدناصری
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش
محتوا،
به
مرور،
مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه
به
تعداد
بسیار
زیاد
مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا
در
صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه
ارتباط با ما
درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت
قرار
خواهد
گرفت.ضمنا
اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر
خود،
مترجم
هستید
و
تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و
دعوت
کنید،
می
توانید
محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ما
ارسال
نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک