1
بنر بالای صفحه
IdeBook.ir
  • فروش ویژه

کتاب شرح درد اشتیاق خاطرات دکتر محمدرضا ظفرقندی

معرفی کتاب شرح درد اشتیاق خاطرات دکتر محمدرضا ظفرقندی

4.3 (4)
کتاب شرح درد اشتیاق (خاطرات دکتر محمدرضا ظفرقندی)، اثر راحله صبوری ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول در سال 1401 توسط انتشارات سوره مهر ، به چاپ رسیده است. این محصول در قطع و اندازه‌ی رقعی، در سایت ایده بوک قرار دارد.
موجود
قیمت ایده بوک: 345,000 26%

255,300

موضوعات مرتبط

محصولات بیشتر
شرح درد اشتیاق خاطرات دکتر محمدرضا ظفرقندی

مشخصات محصول

نویسنده: راحله صبوری
ویرایش: -
مترجم: -
تعداد صفحات: 368
انتشارات: سوره مهر
وزن: 350
شابک: 9786000351540
تیراژ: -
سال انتشار: 1401
تصویرگر: -
نوع جلد: -

معرفی محصول

(خاطرات پزشکان،جنگ ایران و عراق)

چکیده

«وقتی حجم مجروح کم بود با همکاران از سوله بیرون می آمدیم تا هوایی بخوریم. روی رمل ها قدم می زدیم و از این در و آن در حرف می زدیم. نوبتی از بین خودمان یک شهردار انتخاب کرده بودیم که کار نظافت سنگر و شستن ظرف ها را انجام می داد. او هر روز سهمیهٔ نان و غذای پزشکان را از تدارکات می گرفت. صبح ها در کتری چای درست می کردیم و با نان و پنیر دور هم صبحانه می خوردیم. اوایل چای را در قوطی کمپوت یا شیشه مربا می خوردیم و همه چیز ساده بود. بعدها لیوان های پلاستیکی یا شیشه ای جایگزین کردند. هر روز ناهار را توی یک قابلمهٔ بزرگ می آوردند و وسط سنگر استراحت پزشکان می گذاشتند. بیشتر وقت ها قیمه بود نه به آن معنی معمولش بلکه یک برنج درهم وبرهمی که مقداری رب گوجه فرنگی به آن زده بودند و فقط رنگش قرمز بود. یک نفر با بشقاب آن را توی بشقاب های رویی می ریخت و پخش می کرد. گاهی قاشق هم نداشتیم و مجبور بودیم با دست و نان بخوریم. اما فضای صمیمی و دوستانه ای که بین همکاران بود تحمل آن سبک زندگی و کمبودها را آسان می کرد. کسی از آن وضعیت گله نداشت. تنها دغدغهٔ ما خدمت به رزمندگان بود و کم وکاستی به چشم نمی آمد. اوایل پیروزی انقلاب در پادگانی در غرب تهران آموزش نظامی دیده بودم با انواع سلاح تکنیک های رزم و شیوهٔ دفاع از خود آشنا بودم. اما آنجا کار اصلی ام در اورژانس و سروکارم با مجروحان بود. در آن عملیات کار به جایی نرسید که ما سلاح دست بگیریم.»

مقدمه

بقراط در کتاب سوگند خود میگوید اطبا باید مردمانی بزرگوار
 خداشناس، پرهیزکار و دل رحم باشند و همواره بخواهند با دانش خود
به مردمان سود برسانند. ابن سینا فیلسوف و پزشک حاذق ایرانی نیز 
معتقد بود علم و عقل میتوانند در همان محدوده طبیعی خود درون 
انسان باقی بمانند و هم میتوانند از قلمرو موقعیت انسان در مظاهر طبیعت فراتر رفته و رنگ و بوی الهی بگیرند و به خداگونه شدن آدمی منجر شوند. پیش از او نیز بوده اند بزرگانی از عالم طب که با هدف خدمت به خلق طی طریق کرده در دریای بیکران عشق به هستی غرق  شده و به درجات معنوی والایی رسیدند. کتابی که پیش روی شماست خاطرات دکتر محمدرضا ظفرقندی معلم، پزشک تیم اضطراری جنگ استاد و مدیر گروه جراحی دانشگاه علوم پزشکی تهران، رئیس بخش جراحی عروق و اندوواسکولار و مرکز تحقیقات ترومای بیمارستان سینا، رئیس سازمان نظام پزشکی کشور و از حکیم و طبیب بزرگ یونان باستان که امروزه به عنوان پدر علم طب شناخته می شود. ۲ مبانی فلسفی عشق از منظر ابن سینا و ملاصدرا، محمد حسین خلیلی، قم، مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم

گوشه ای از کتاب

تا خودروی سواری ما را به تهران رساند. در تهران همان طور که قرار بود، مستقیم به بیمارستان لقمان رفتیم. آنجا بستری شدم. سرم وصل کردند و با قطره های چشمی مداوایم را شروع کردند. خودم پزشک بودم و میدانستم بافتهای بدنم شیمیایی شده اند و بافت شیمیایی شده به زودی ترمیم نمی شود و فقط می شود تا حدی جلوی عوارض جانبی اش را گرفت.
بعد از دو روز ماندن در بیمارستان را بی فایده دیدم. چون کار خاصی نمی توانستند انجام دهند تصمیم گرفتم به خانه بروم. با اجازه و رضایت خودم مرخص شدم و با تاکسی به خانه آمدم. زنگ زدم و داخل شدم خواهرم در حیاط بود مرا نشناخت. فکر کرد غریبه ام. رفت که چادر سرش کند صدایش زدم و گفتم: «منم نترس!» همه از دیدنم تعجب کردند. آن قدر قیافه ام تغییر کرده بود، هیچ کس مرا نشناخت. مادرم آرام بود و ناراحتی اش را نشان نمیداد. دیدن چهره آرام و متبسم مادرم مرهمی بود بر همه خستگی هایم دو سه روز بعد برای معاینه چشمم به بیمارستان فارابی رفتم. می دانستم قرنیه چشم بافت نجیبی است و خودش ترمیم می شود. اما باز کمی اضطراب داشتم که نکند بینایی ام را به دست نیاورم. خودم را معرفی کردم و گفتم انترن هستم و با یکی از استادان آنجا صحبت کردم. ایشان با دستگاه هر دو چشم را معاینه کرد و گفت: «قرنیه ها سوخته است. اما درمان سوختگی قرنیه فقط با گذشت زمان است. خودش تجدید نسج میکند و کم کم ترمیم نسج صورت میگیرد.
وقتی پزشکان اطمینان دادند چشمهایم خوب میشود و بینایی ام بر می گردد خیالم راحت شد اما تا سه چهار هفته خوب نمیدیدم مشکلات دیگر، مثل سوختگیها و مشکلات تنفسی ام ادامه داشت.

پشت جلد

در لحظات آخر زندگی مجروح در یک شوک عمیق فرو میرود و هوشیاری ندارد. فشار خون و نبضهای محیطی قابل ارزیابی نیست تنفس به شماره می افتد و حالت گسپینگ یا بریده بریده پیدا میکند. مردمک ها گشاد و بی حرکت ضربان قلب متوقف میشود و ناگهان هیچ علامت حیاتی باقی نمی ماند. این زمان مرگ و شهادت است حتی در این لحظات هم به دور از هر گونه درگیری احساسی و با تمام توان عملیات احیا را انجام میدادیم که دو خروجی داشت یا مجروح بر می گشت به زندگی یا شهید میشد. صحنه ای که بارها در عملیات مختلف برایم تکرار میشد صحنه نا امیدی تیم درمان از بازگشت جان به کالبد یک مجروح بود صحنه تاسف باری که چاره ای جز پذیرش آن نداشتیم و جمله ای که بارها بر زبانها می چرخید. دیگر فایده ای ندارد. صلوات بفرستید پتو را بر پیکر شهید میکشیدیم و تمام

نویسنده

راحله صبوری

راحله صبوری

در حال حاضر مطلبی درباره راحله صبوری نویسنده شرح درد اشتیاق خاطرات دکتر محمدرضا ظفرقندی در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.

ویدیوهای محصول

دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

کد امنیتی ثبت نظر

با ثبت دیدگاه، موافقت خود را با قوانین انتشار دیدگاه در ایده بوک اعلام می‌کنم.

پرسش خود را درباره این محصول ثبت کنید